۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

وضعیت مردم در ولسوالیها

امروز دو تن از همکاران را که از ولسوالی های ولایت بامیان برگشته بود دیدم و نظر آنها را راجع به آن مناطق پرسیدم؛
اولی درباره پنچاب، ورس و یکاولنگ گفت: حق دسترسی به عدالت (سیستم عدلی و قضایی، یعنی محکمه و سارنوالی) بدتر از گذشته است، در این مناطق قاضی ها و سارنوالان خیلی ضعیفی کار می کنند که از سواد حقوقی لازم بی بهره یا کم بهره اند به همین منظور کوشش می کنند قضایا را از طریق ریش سفیدی و مذاکره حل کنند تا از راههای قانونی!؛

در تشکیل قضایی ولسوالی سه قاضی باید باشد که در هر ولسوالی ذکر شده یک قاضی وجود دارد که اکثر مواقع هم آنها در محل کارشان حاضر نمی باشند، به طور مثال در چهار ماه گذشته در ورس (یکی از ولسوالیهای پر نفوس بامیان) قاضی تشریف نداشته است و هم اکنون نیز قاضی پنجاب هنوز از رخصتی عید فطر بازنگشته است!

هم چنین گفت با وجود گذشت چند ماه از حادثه مشکوک مسموم شدن دانش آموزان در مکاتب دخترانه یکاولنگ و پنچاب هنوز 13 تن از دانش آموزان لیسه نسوان پنچاب به علت ادامه ضایعات آن حادثه نمی توانند به کلاس و درس شان حاضر شوند.
و دوست دیگر که ماه گذشته به مالستان سفر کرده بود نیز گفت یک مکتب در آنجا نیز به چنین وضعی مبتلا شده بود و دولت در تداوی آن دختران نیز هیچ کاری نکرد و برخی خانواده ها که از وضع اقتصادی خوبی برخوردار بودند، فرزندشان را برای تداوی به کشورهای همسایه بردند و دولت حتی در قسمت اخذ ویزا نیز با آنها همکاری نکرد!

او در ادامه گفت بیماری دامی بروسلوز یا تب مالت مواشی زیادی از مردم آن ساحه را مبتلا کرده است، بیماری که چند ماه پیش اتفاق افتاده است و هنوز کنترل نشده است.
یعنی با این حساب هرچه بدبختی است سر مردم بیچاره است و کسی هم به خود زحمت نمی دهد تا مسئولیت به عهده بگیرد.

دوست دیگر از کهمرد (ولسوالی که در شمال این ولایت قرار دارد و هم مرز است با مناطق نا آرام بغلان چون تاله و برفک)گفت که شب نامه ای مشکوک در آن ساحه بین مردم نشر شده است و مردم را از همکاری با دولت و موسسات منع کرده و هشدار داده که اگر کسی سرپیچی کند عواقب اش بر آن خودشان است!!

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

روز جهانی صلح و نگرانی از جنگ

با مرگ برهان الدین ربانی رئیس شورای عالی صلح در آستانه روز جهانی صلح، صلح را کنار، همه را تشویش جنگ فرا گرفت.

دیشب با نگرانی تمام از طریق رسانه ها این وضعیت را دنبال کردم، لیدرهای تاجیک و شورای نظار در رسانه ها ظاهر شده برخی هایشان مانند مارشال فهیم، داکتر عبدالله، امرالله صالح و حفیظ منصور خیلی معقولانه صحبت و ابراز نظر کردند، آنان مردم را به آرامش و وحدت دعوت  و بر ادامه پروسه صلح تأکید کردند و استاد را شهید راه صلح دانسته و ادامه راه او را در ادامه صلح دانستند و عطاء محمد نور (والی بلخ) خیلی قاطع از تعطیلی صلح صحبت کرده و بر انتقام از دشمنان "رهبر شهید" شان تأکید کرد!! و نورالله عماد (معاون حزب جمعیت) نیز بر مخالفت با جریان صلح و طالبان تأکید نمود.

در این بازی قدرت، چنین وضعیتی کاملن قابل پیش بینی است، خداکند چره (ترکش) آن مردم بیچاره را نگیرد.

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

بچه های جنگ و مقاومت






این عکس ها را از فیس بوک پیدا کرده ام، گاهی به آنها فکر می کنم، برخی هایشان را چاپ کرده و مقابل دیدگان گذاشته ام تا خود را فراموش نکنم، مغرور نشوم، کار آنها را با کار خود مقایسه می کنم ترس و لرز عجیبی تمام وجودم را فرا می گیرد، آنها را فراموش نکنیم، گرچه آنها اینک فراموش شده اند؛
نمی دانم کجا هستند؟ 
می ترسم که آنها زیر پل-پل سوخته- نباشند!!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

شب موسیقی...


در کنار حسن های محفل دیشب، نکات زیر خلاهای محفل دیشب و در کل سومین جشنواره بود

  • بی نظمی شرکت کنندگان که ناشی از نبود یا طراحی یک جایگاه مناسب بود بارها اتفاق افتاد،
  • گروه تأتر خانم صبا سحر با اجرای تأتر سبک و غیر هنری اش علی رغم تمویل از سوی پلیس اتحادیه اروپا و ...بخش زیادی از محفل را به خود اختصاص داده بود این گروه با طمطراق از کابل آمده بودند و فکر می کردند با اجرای یک تأتر بر محبوبیت پلیس در بین مردم خواهند افزود، آنها با تفنگ های پلاستیکی اسباب بازی بچه ها و محوری نشان داده پلیس اتحادیه اروپا کم بود که بگویند شما هیچ نیستید، این پلیس اتحادیه اروپاست که همه کاره است، به باور من آنها فکر می کردند که مردم بامیان نمی فهمند اما حیف که در اجرای نمایشات ورزشی و سرکس جوانان بامیان صحنه را ترک کرند، نمایشی که استعداد و توانمندی جوانان این مردم را به خوبی به نمایش گذاشت، اکثر کسانی که از کابل با پروژه های آنچنانی برای تطبیق در ولایات می آیند، فکر می کنند که خودشان خیلی می فهمند و مردم محل نمی فهمند و ...
  • ترکیب دستگاههای موسیقی جدید- کاسیو- که توسط هنرمند جوان عظیم جان در همراهی با دمبوره اساتید فوق نواخته می شد به نظر من یک ترکیب نامتجانس و بدموزون بود و نمی گذاشت که علاقه مندان به دمبوده با دقت و تأمل به نوای دمبوره گوش دهند و تمایل جوانان به این نوع موسیقی و درخواست های مکرر آنها از اجرای عظیم که بیشتر به سبک ایرانی - سیاه؛ نرمه نرمه و ...- می خواند می تواند خطر دیگری برای موسیقی محلی هزارگی ما باشد.
  • قسمت عمده ای از وقت شروع برنامه دیشت اختصاص یافته بود به اهدای تقدیر نامه و جوایز نقدی و ... برگزار کنندگان به شرکت کنندگان و زحمت کشان این جشنواره که مجری برنامه- خیرالله حمیدی- به زور از مردم مشتاق موسیقی می خواست برای آنها چک چک کنند که به نظر من این نوع آشکار سوء استفاده از وقت مردم است، مردمی که تکت خریده بودند مستحق این نبودند که مجبور باشند پروپاگند برگزار کنندگان را گوش کنند و از طرفی اهدای تقدیر نامه از سوی معارف به هنرمندان چه می معنا می تواند داشته باشد؟ رئیس معارف به جای آن باید آن دخترک متعلم که روزانه کیلومتر ها راه را پیاده طی می کند و خوب هم درس می خواند را تشویق کند یا آن معلم لیسه نسوان را که طفل بر دوش ساعت ها راه را پیاده طی می کند تا اولاد وطن را درس دهد باید تشویق کند و هم چنین دیگر نهاد ها هم با اهدای تقدیر نامه و جایزه نقدی نباید چنین محفلی را به تبلیغ ارگان خود تبدیل کند .
  • برگزاری یک جشنواره موسیقی برای انسان امروز خیلی هم لازم است ، استقبال هزاران جوان به ویژه محصلین دانشگاه نشان داد که این چنین محفل را مردم می پسندند و دوست دارند، ارتباط جشنواره راه ابریشم با موسیقی باید بیشتر تأمل شود که چقدر به اهداف آنها یعنی انکشاف توریزم می انجامد، باید دست اندرکاران فرهنگی ما چنین محافلی را بیشتر برگزار کنند.
  • رهبری این جشنواره بر عهده اتاق تجارت بامیان بود و برپایی نمایشگاهی برای ارایه تولیدات بخش خصوصی هدف دیگر این جشنواره بود که کل تولیدات بامیان خلاصه می شد در عسل کهمرد، نمد ورس، چیپس انجمن الغوچک، صنایع دستی و بولانی یک انجمن دیگر، این نمایشگاه عمق انکشاف صنایع و بخش خصوصی بامیان را نشان می داد!!ل

شب موسیقی

دیشب سومین جشنواره راه ابریشم در میان هلهله و شادی هزاران انسان علاقمند به هنر، موسیقی و تفریح پایان یافت.
اجرای نمایشات ورزش رزمی کیک بوکسینگ به رهبری رضا حیدری که از جوانان فعال در عرصه ورزش می باشد، یکی از  بخش های  دیدنی مراسم دیشب بود.
هم چنین اجرای حرکات آکرباتیک و ژیمناستیک گروه تعلیمی سرکس بامیان که با حرکات زیبا، موزون و هماهنگ نوجوانان و جوانان بامیان همراه بود بر هیجان محفل دیشب خیلی افزود.

و در پایان نیز ستاره های دمبوره نیز ساز ها را کوک کردند.
استاد صفدر توکلی، حمید سخی زاده، علی دریاب و سید داود یکاولنگی ابتدا نوای دمبوره را باهم نواختند و "نگارجان را خوش آمدید" گفتند.
اجرای زنده دمبوره، آنهم از اساتید بلند پایه این رشته به راستی که زنگ ها را از درون خسته انسان امروز که همیشه از جنگ و انتحار و ... گوشش پر است براستی می زداید، توصیف این امر مشکل است، نه عکس نه کلیپ و نه صدا می تواند این حس را به شما منتقل کند، باید می بودید و می دیدید.

دیشب را به نوعی می توان به حمید سخی زاده لقب داد، هنرمندی که بارها از سوی شرکت کنندگان درخواست شد تا بخواند و او هم با کمال تواضع پذیرفت، آهنگ هایی از خود و دیگر هنرمندان را با کمک دمبوره و کاسیو زمزمه کرد و مشتاقان را از خود و بی خود کرد، چنانچه بارها دهها نوجوان و جوان علی رغم ممانعت برخی از مأمورین موظف خود جوش در کنار جایگاه آمدند و رقصیدند!

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

سومین جشنواره راه ابریشم

در غروب روز پنجشنبه 24 سنبله، سومین جشنواره راه ابریشم در استادیوم شهید مزاری برگزار گردید.
حدود بیست غرفه صنایع دستی و به اصطلاح تولیدات صنایع بامیانی و نیز برنامه های اصلی جشنواره یا فستیوال، موسیقی محلی با حضور هنرمندان پیش کسوت چون صفدر توکلی، علی دریاب و حمید سخی زاده برگزار گردید.

هرچند نصب بلند گو ها و جنراتور پرقدرت و چراغانی کردن اطراف و نیز تزیین جایگاه نوآوری های امسال بود اما سردی هوا، جمعیت زیاد و عدم کنترل آنها استفاده از برنامه های موسیقی را برای خیلی ها امکان پذیر نساخت.
نبود یک جایگاه عمومی در بامیان مثل یک سالن اجتماعات سرپوشیده که از آن استفاده های چند منظوره مانند سالن ورزش، نمایش، تأتر، کنفرانس ها و گردهمایی ها و ... که گنجایش چند هزار نفر را داشته باشد یک ضرورت حتمی است و ساخت سوله ای آن (هنگر) زمان و بودجه زیادی را نمی برد و گرنه برگزاری چنین اجتماعات در فضای باز مشکلات فوق را به وجود خواهد آورد.

من که امسال نخواستم با سوء استفاده از وجهه ژورنالیستی در جایگاه مخصوص اشتراک کنم همانند صدها انسان دیگر در گوشه ای دور خواستم از مراسم بهره گیرم و دوربین عکاسی ام را نیز با خود نبرده بودم که شلوغی، بی نظمی، سردی هوا و ... مانع بهره مندی ام شد اما آنچه برایم جذاب بود شور، هیجان، شادی و هلهله صدها هموطن ام بود که من از نزدیک شاهد آن بودم و شادی آنها مرا نیز شاد می ساخت اما بی مدیریت دست اندرکاران در عدم تسهیل جایگاه و ... مرا ناراحت می ساخت.

این برنامه روز دوم (دیروز) در بند امیر با بازی های محلی و روز سوم (امروز) در حوض شاه ( نزدیک بند امیر و یکاولنگ) با مسابقه بزکشی و نیز در مرکز بامیان با برنامه های موسیقی محلی ادامه خواهد یافت.

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

خشکسالی، کوچ و ...

خشکسالی امسال در هزارستان جدی است، امری که توسط حکومت جدی گرفته نشده است، این گزارش را بخوانید، برای تکرار صدای مردم هرکاری که می توانید انجام دهید.

این خبر و این یکی خبر را هم صرف جهت اطلاع بخوانید، البته خودم زیاد جدی نمی گیرم این ها بیشتر بلوف است و پروژه است تا واقعیت!

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

نجات یک مادر

دیشب یکی از خوانندگان وبلاگم زنگ زد و گفت زندگی یک زن بیمار مهاجر که از قوما می باشد در بیمارستانی در مشهد به علت عدم تأمین مالی در خطر می باشد و از من خواست در این زمینه اطلاع رسانی نمایم.


به شماره تلفنی که داده بود زنگ زدم، دختر آن خانم، گوشی را برداشت و گفت: مادرم یک ماه پیش سکته کرده است و در بخش ICU بیمارستان حضرت قائم(عج) بستری می باشد، دو روز یپش بیمارستان گفته است مریض تان را ببرید و هزینه اش هفت و نیم ملیون تومان (حدود 7500$) شده است  با توجه به کمک سازمان ملل و بیمه تنها دو نیم ملیون آنرا توانسته ایم فراهم کنیم، هنوز مادرم در بیمارستان است و بهبودی کامل پیدا نکرده است و بیشتر از نصف بدن اش فلج می باشد و ما خوش داریم که آنجا باشد اما اکنون حیران مانده ایم چه کار کنیم؟
وی در ادامه گفت: پدرش یک کارگر ساده است و چهار خواهر برادر کوچکتر از خود دارد، خودش به علت ضعف اقتصاد مجبور به ترک تحصیل شده است و هزینه کارت های آمایش امسال را نیز قرض کرده اند و ...
شماره تلفن اش اینجا می گذارم تا اگر هموطنان خیٌر ما بخوانند برای نجات مادر این خانواده کمکی کنند به طور مستقیم تماس بگیرند.
00989153039858