۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

22 دلو امسال

دوست داشتم درنوزدهمین سالیاد حادثه افشار بر مزار آن شهیدان در افشار باشم و ضجه کنم، اما در آن روز بامیان بودم و امروز که از این روز فراموش ناشدنی در بامیان تجلیل شد من در راه بامیان- کابل بودم.

تلفنی از مهدی درباره کم و کیف محفل بامیان جویای احوال شدم، گلویش را عقده گرفته بود و مرا و امثال مرا به بی غیرتی و فراموش کردن این روز که مربوط به سرنوشت سیاسی شان است متهم کرد.
گویا مراسم آن طور که مهدی انتظار داشت شرکت کننده نداشت از محفل کابل خبری دریافت نکرده ام اما فکر می کنم این فراموشی و بی تفاوتی نسبت به حادثه افشار در بین توده های مردم را باید جدی گرفت و تجزیه و تحلیل کرد و برایش راه حلی پیدا کرد.

به نظر من عامه مردم گناه و تقصیری ندارند، رهبران فکری، سیاسی، اجتماعی مردم را باید ملامت کرد که این روز را تبدیل به ماتم ملی نکرده اند، از این روز یاد نمی کنند و قربانیان را تجلیل نمی کنند، برایش تبلیغ نمی کنند و ...

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

سند ازدواج

بالاخره دیروز پس از چند روز دوندگی موفق شدم  وثیقه نکاح نامه را دریافت کنم.
پس از چهارده سال ازدواج، اینک ازدواج من و خانمم در دولت افغانستان شکل رسمی پیدا کرد یا به اصطلاح تجدید عقد نکاح نمودیم.
در ایران که بودم می دیدم زوج های ایرانی سند ازدواج را اخذ می کردند و این سند در بسیاری از جاها اعتبار خاصی داشت و از همان زمان آرزو داشتم که من هم در کشورم چنین سندی را بدست آورم.


داستان دریافت این نکاح نامه هم داستان مفصل دارد، محکمه، جایی که باید این نکاح نامه را صادر کند متأسفانه کارمندانش تاکنون تجربه چنین کاری را نداشتند و از پروسه این کار هم مطلع نبودند.
بخش تحریرات که یک کارمند داشت با انبوهی دوسیه و کارهای عقب مانده دیگر هم روبرو بود، من را چند روز علاف کرد، دوست ندارم از واسطه یا موقف شغلی و کاری ام در چنین کارهایی سوء استفاده کنم، می خواستم از نزدیک ببینم که در چنین اداره هایی بر سر مردم چه می آید؟

محرر صاحب محکمه دیروز گفت برو شنبه بیا، کلی عذر و التماس کردم که شنبه نمی توانم اگر امکان داره این کار را ظرف همین هفته تمام کنید، اول نمی پذیرفت بعد دلش به رحم آمد و گفت ساعت یک بجه با خانم و دو شاهد محکمه بیا، با دوتن از دوستان هماهنگ کردم و رفتم سر قرار، محرر به محض دیدن یکی از شاهدانم که فردی صاحب نفوذ بود یکه خورد، از جایش بلند شد، او را در کنار خود نشاند، برایش چای آماده کرد و مرا خطاب کرد که چرا زودتر خودم را معرفی نکردم که از دوستان ایشان هستم و ...، بالاخره در ظرف نیم ساعت کتابچه سند ازدواج را خانه پوری کرده، مهر زد و به من با احترام پیش کش کرد.
دوستان شاهد، برای من و خانم ام این تجدید نکاح را تبریک گفتند.

در ختم کار بهای این سند ازدواج را پرداخت کردم، البته اندکی بیشتر از بهای اصلی اش، بقیه اش را به عنوان شیرینی به او بخشیدم و از محکمه بیرون آمدیم.

رئیس محکمه شهری و قاضی همکارش محمدعلی احمدی خیلی همکاری کردند، و آنان گفتند دیگران، چه آنان که تازه ازدواج کردند و چه آنان که قبلن ازدواج کرده اند را تشویق کنیم که بیایند نکاح نامه که یک سند رسمی است دریافت کنند، به گفته آنها من دومین نفری بودم که در سال 1390 این کتابچه را دریاف کردم این سند مزایای زیادی دارد از جمله اینکه حق مهر زنان ثبت می شود، شرط ضمن عقد و ... را می توان در آن نوشت و به هر صورت به فایده زنان بیشتر است تا مردان.
شاهدانم نیز هر کدام فرم درخواست را گرفتند تا آنها نیز این سند را دریافت کنند.
به زنان و مردان مدافع حقوق زنان توصیه می کنم که حتمن سند ازدواج را دریافت کنند.
یکی از معایب عمدی این سند این است که تمام آن به زبان پشتو نوشته شده است.