چند وقتی است که دخترکم که روزانه خسته و مانده از مکتب می آید، شکایت می کند که آنها صنف ندارند و در زیر صفه حیاط مکتب روی زمین حتی بدون خیمه درس می خوانند، مکتب، صنف آنها را به دیپوی بیسکویت WFP اختصاص داده است.
رفتم جریان را از مدیر مکتب پرسیدم، او هم تصدیق کرد که با فشار ریاست معارف ناچار شده است 2300 کارتن بیسکویت آن موسسه را در آن صنف جای دهد، بیسکویت هایی که مختص دیگر مکاتب است!
رفتم به ریاست معارف، رئیس صاحب در دفتر کارش بیش از 15 تصدیق نامه، تقدیر نامه و روی میز کارش چندین لوح سپاس و نشان های ... و نیز بر دیوار دفترش دهها قطعه عکس از ملاقات هایش را نصب کرده بود.
از وی پرسیدم رئیس صاحب به نظر شما اطفال اولویت دارند یا بیسکویت؟ با لبخند گفت: هر دو؛ بیسکویت هم برای اطفال است و گفت تمام آن بیسکویت ها سهم همان مکتب است، مدیر مکتب باید برای سهمیه مکتب اش جای پیدا کند، حتی در صحن حیاط مکتب!
البته مدیر مکتب هم اذعان داشت فقط یک نفر ملازم دارد، مکتبی با بیش از 2000 شاگرد، او نمی تواند علاوه بر وظایف دیگر بیسکویت ها را هم نگهبانی دهد و افزود در روز تخلیه بیسکویت ها 5 کارتن بیسکویت مفقود گردید و چه تضمین وجود دارد که در آینده گم نشود و نیز ممکن است بخاطر این موضوع خون یک انسان به زمین ریخته شود.
به دفتر سازمان خوراکه جهانی یا WFP رفتم و از آنها پرسیدم که این پروگرام کمکی شما باعث زحمت برای دانش آموزان شده است یکی از مسئولین آن دفتر تقصیر را به گردن ریاست معارف انداخت و آنها را مسئول دانست که باید جایی برای انبار سهمیه بامیان به آنها بدهد و او با تعجب از من پرسید که آیا درباره اهمیت این بیسکویت ها معلومات دارم؟ و بازهم سئوال کرد که خوب است این پروگرام قطع شود تا صنف درسی تخلیه گردد یا همچنان ادامه یابد و شاگردان در زیر خیمه باشند؟
خوشبختانه که موسسه شهدا تا ده روز دیگر شش صنف الحاقی دیگر را که در جوار این مکتب هست تکمیل کرده و به مکتب تقدیم خواهد کرد و می تواند مشکل شاگردانی که در زیر خیمه اند حل کند.
در نهایت این پاس دهی تقصیرها همچنان ادامه دارد، معارف راحت ترین راه را انتخاب می کند، شاگرد را از مکتب می کشد، به جای آن بیسکویت را انبار می کند و مسئولیت را هم به گردن اداره مکتب می اندازد.
البته راه حل های دیگر هم وجود دارد مثل اینکه سازمان خوراکه جهانی یک مکان دیگر را برای انبار بیسکویت و روغن و ... اش در بامیان پیدا کند که البته آن مسئول گفت در فکر این راه هم هست.
راه دیگر این است که آن موسسه یا دیگر موسسات یک کانتینر در حیاط مکتب بگذارند تا این بیسکویت ها و دیگر مواد انبار شدنی در آن جا ذخیره شود، مکتب فوق الذکر شش صنف درسی اش اختصاص داده شده به انبار بیسکویت، انبار کتاب، کتابخانه، لابراتوار، کامپوتر و ... و شش صنف نیز در حیاط مکتب زیر خیمه یا زیر آفتاب مستقیم درس می خوانند.
این وضعیت در لیسه ذکور و دیگر مکاتب هم وجود دارد.
به نظر اولیای امور مکاتب، مواد و امکانات مادی ارزش اش بیشتر از شاگردان و دانش آموزان است.
به جای شعارها و ژست های مطبوعاتی و به جای دل خوش کردن به تصدیق نامه ها و ... خوب است عملن به فکر کیفیت تحصیل آینده سازان باشیم، اگر فرزندان خود را در بهترین مکاتب خصوصی کابل یا در دیگر کشورها برای تحصیل روان کرده ایم، اندکی به فکر بچه های غریب مردم فقیر بامیان باشیم، آنها هم مستحق داشتن بهترین امکانات هستند، ما و امکانات برای آنها هستیم.
(ببخشید، این پست طولانی شد، برای اطفال معصوم که روزانه چندین کیلومتر را پیاده روی می کنند و چنین وضعیتی روبرو هستند دلم درد می گیرد وگاهی گریه ام می گیرد و این پست را به این مناسبت نوشتم.)