چندی است که هوا خیلی سرد شده است و بامیان هم برفی است، خانه ما از نعمت آب محروم است، اگر قربان نباشد همراه مرکب اش که آب بیاورد و مادر... نباشد که کالا را بشوید واقعا" فلج می شویم.
چند روزی است که لباس ها انبار شده بود و مادر ... به علت گرفتاری نیامده بود و خانمم خودش همت کرده بود، آنها را شسته بود و مرا مأموریت داده بود که آنها را به دریا ببرم تا آبکش کنم،
الهه دخترم با اراده راسخ تشتی از کالا را بر سر نهاد و عازم دریا شد و دو سبد کالا هم سهم من بود و نیز عرفان هم همراه من شد، کوتلی را که همراه یخک و برف بود با هزار زحمت البته بیشتر نگران عرفان بودم پایین شدیم،
زنانی را می دیدم که تیز، تیز و با وقار تشت ها را بر سر نهاده اند بی آنکه با دست آنها را بگیرند راهی دریا اند یا از آن برگشته اند اما ما همچنان نفس زنان روان بودیم،
فکر کردم که اینطوری نمی شود باید که برگردم و موتر را گرم کرده، چین بسته نمایم و بقیه کارها را با موتر انجام دهم که چنین نیز کردم،
اما من موتر دارم و می توانیم لباسهایمان را به دیگران بدهیم که بشویند، صدها و هزاران کس دیگر خصوصا" زنان دیگر که چنین امکانی ندارند، آنها چگونه با مشکلات زندگی شان کنار آمده اند؛
چیزی نمی توان گفت مگر آنکه بر همت و اراده آنان درود فرستم و قدری از غرور مردانگی خویش بکاهم و آرزوی روزی را نمایم که هیچ کودک و هیچ زنی برای آب اینقدر زحمت نکشد!
۳ نظر:
سلام نظری عزیز راستش آفرین به همت و ارده زنانی که در چنین شرایط طاقت فرسا کار میکنند وامیدوارم که هر چه زودتر یک تغیراتی اساسی در زنده گی فرد فرد مردم این کشور بوجود بیاید.
موفق باشی
آفرین! نام خدا فعال استی.
زمستان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
...
به بهار نو
به خورشید
برسان سلام ما را
ارسال یک نظر