۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

در کابل

چند وقتی است در کابل ام، بیش از یکسال می شد که گاهی شانه راست و گاهی شانه چپ ام درد می کرد، بطوریکه نه تنها بشکه آب بلکه یک کتاب را نمی توانستم جابجا کنم، درمان های زیادی در بامیان انجام دادم و نتیجه نگرفتم، کابل آمدم
و سرگردان بین متخصصین ارتوپدی، فیزیوتراپی، X-Ray" MRI" CT-Scan هستم، برخی می گویند آرتروز گردن دارم، برخی دیگر نظر داده اند شانه ام مشکل دارد و ... اما تاکنون بهبود کامل نیافته ام،
روزهای کوتاه، ترافیک و شلوغی شهر، سردی هوا و قطع برق فرصتی نمی گذاشت که به کافی نت رفته و از دنیای اینترنت و اخبار بامیان مطلع گردم، امروز فرصتی پیش آمد و خواستم دلیل غیابت خود را به خوانندگانم بازگویم و عذر خواهی کنم از اینکه دوستان در این مدت آمدند اما با دست خالی برگشتند.

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

خشونت و حقوق بشر

در کنفرانس خبری دیروز حقوق بشر، یک خبرنگار درباره افزایش شمار خشونت علیه زنان  پرسید: برخی مردم عقیده دارند فعالیت نهادهای حامی حقوق بشر و حقوق زنان باعث افزایش خشونت بر زنان شده، زیرا آنها فکر می کنند اینک پشتیبان و حامی دارند و جنگ و جدال بیشتر شده است!!

البته در طول چند سال فعالیت های حقوق بشری بارها با این نوع سئوالات روبرو شده ام، البته ما همواره جواب هایی داشته و ارایه کرده ایم؛ می خواهم بدانم شما چه فکر می کنید؟

آگاه کردن زنان و مردان از حقوق بشری شان، حمایت از قربانیان خشونت، ایجاد خانه امن، نظارت از عملکرد پلیس، سارنوال و محکمه در تطبیق درست قانون و تأمین حقوق شهروندان و آموزش آنها درباره موازین حقوق بشر و چگونه رعایت آن، بازدید منظم از زندان ها که مباد آن متهم یا محکوم بی چاره بیش از آنچه قانون برایش حکم کرده جزاء نبیند یا اعمالی مغایر کرامت انسانی بر وی اعمال نشود و حمایت از حقوق اقشار آسیب پذیری چون زنان، اطفال و اشخاص دارای معلولیت که صدای شان را کسی نمی شنود،
آیا به خشونت می انجامد؟

۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

وضعیت حقوق بشر

امروز دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر در بامیان گفت که خشونت علیه زنان امسال در این زون نسبت به سال گذشته افزایش یافته است.
خشونت علیه زنان سال گذشته 44 مورد ثبت شده بود و امسال فقط در هشت ماه ( الی ختم ماه عقرب ) به 46 مورد رسیده است.
لت و کوب22 مورد، قتل سه مورد، بد دادن دو مورد، ازدواج اجباری و تجاوز هر کدام یک مورد از جمله این خشونت ها می باشد.
هم چنین از مجموع 92 شکایت دریافتی تاکنون 20 مورد آن نقض حقوق بشر تشخیص داده شده است.
این کمیسیون مواردی را به عنوان نقض تثبیت می کند که قضیه ای اتفاق افتاده باشد و آن قضیه توسط ارگانهای مسئول دولتی مورد بازخواست و رسیدگی قرار نگرفته باشد.
زون بامیان شامل ولایت بامیان و ولسوالی های شیخ علی، لولنج پروان؛ ولسوالیهای دایمرداد، بهسود 1 و 2 میدان وردک؛ جاغوری، ناهور و مالستان غزنی می باشد.
این نهاد دخالت متنفذین در قضایا، عدم باورمندی عده ای مسئولین نهادهای عدلی و قضایی به موازین و قوانین حمایتی حقوق بشری، نبود پرسونل مسلکی زن در نهادهای عدلی- قضایی؛ خلاد قانون، نبود محکمه فامیلی را از جمله عوامل تداوم خشونت علیه زنان می داند.

۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

روز جهانی حقوق بشر، روز ملی قربانیان

امروز روز جهانی حقوق بشر و روز ملی قربانیان است، از این روز در بامیان از سوی کمیته دادخواهی قربانیان که شامل 11 نهاد ملی و بین المللی است تجلیل گردید.

در ختم محفل به یاد قربانیان، یک اکلیل (دسته) گل پای منار قربانیان اهداء گردید. این منار سال گذشته برای شهدای سه دهه اخیر به ویژه شهدای گمنام دایکندی و غور که مظلومانه در این محل بصورت دسته جمعی دفن شده اند ساخته شد.
کمیته دادخواهی قربانیان شامل کمیسیون مستقل حقوق بشر، یوناما، شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر و انجمن اجتماعی توازن و چند انجمن اجتماعی دیگر شامل می باشد.

هم چنین شرکت کنندگان این محفل به شمول خانواده قربانیان بود با صدور قطعنامه ای 5 ماده ای خواهان لغو یا تعدیل قانون منشور مصالحه ملی، تطبیق عدالت انتقالی، حاکمیت قانون، صلح با در نظر داشت حقوق بشر و حقوق زنان و نیز محکومیت کشتار عاشورای کابل گردیدند.
سهم گیری نهادهای مدنی در برگزاری این محفل از نکات برجسته این محفل بود.

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

عاشورا

دیروز در منبر محله ما، برعکس آنچه انتظار نداشتم، سخنان خوبی شنیدم؛ حاج شیخ صادق علی یار که به تازگی از کنفرانس علمای جهان اسلام  و صلح در افغانستان از استانبول برگشته بود صحبت کرد و گفت عاشورا معیار است برای زندگی در شرافت و عزت زیستن؛ روزی است برای دفاع از آزادی و کرامت انسانی و عاشورا این ظرفیت را دارد که این روز به عنوان روز جهانی "آزادی" تجلیل شود و در ادامه افزود که عاشورا متعلق همه انسانهاست و به ویژه متعلق به همه مسلمانان است و از برخی حرکات در چند سال اخیر در افغانستان که منجر به خودنمایی یا انحصار عاشورا به شیعیان می شود هشدار داد او گفت در افغانستان بین شیعه و سنی در این زمینه وفاق و همدلی وجود دارد.

این جملات درست در ساعاتی بیان می شد که مرادخانی و زیارت ابوالفضل کابل خود به صحنه عاشورا تبدیل شده بود، بعد از شنیدن حادثه دیروز کابل و سخنان آن خطیب، در ذهنم خطور کرد که این کار، کار افغان ها نیست و حدس می زدم که کار طالب ها هم نیست و فکر می کنم که برخی ها مثل وزیر صاحب داخله و داکتر عبدالله کمی عجله کرده و این کار را به طالبان نسبت دادند در حالیکه طالبان هم این کار را محکوم کرده بودند و بعدش هم شنیده شد که سپاه صحابه یا لشکر جنگوی مسئولیت آنرا بر عهده گرفته اند.
به هر حال با توجه به سابقه وفاق بین شیعه و سنی افغانستان باید بیشتر مراقب بود تا بهانه به دست منافقین نداد و همچنان این پیوند محکمتر باقی بماند.

و هم چنین شنیدم که عده زیادی از دوستان فرهنگی و فعالین مدنی، به شمول چند خانم، عاشورا را در بانک خون شفاخانه با اهدای خون شان گرامی داشتند، این حضور بی سابقه بوده و سبب شد که مسئولین بانک خون خیلی ها را در لیست انتظار برای روز نیاز قرار دهند.

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

اهدای خون

 بانک خون شفاخانه ولایتی بامیان فردا عاشورا از ساعت 10 صبح  آماده اخذ خون از جوانان و عزاداری حسینی می باشد.

این طرح به ابتکار فعالین مدنی راه اندازی شده است.

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

در ادامه پست قبلی

خبر تازه راجع به قضیه روز پنج شنبه، طرفین دعوای شان را دیروز با میانجیگری حل کرده اند و شاکی نیز شکایت اش را پس گرفته است، بدون رضایت شاکی، نهاد مدافع حقوق بشر نیز نمی تواند پیگیری کند.

فکر می کنم، قضیه به خوبی مدیریت شده و فرجام خوبی داشت، این قضیه درس های زیادی به خیلی ها داد.

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

حساسیت مدنی

روز پنج شنبه بعد الظهر قضیه ای اتفاق افتاده بود که می توانید شرح اش را اینجا بخوانید.
دوستان زیادی با من تماس گرفتند و گفتند یک کاری باید کرد، دیروز هم اجتماعی از طرف فعالین مدنی به این مناسبت سازماندهی شده بود.

این قضیه از طرف نهادی که در آن کار می کنم با جدیت تعقیب می شود و من نمی خواهم قبل از نتایج این بررسی ها صحبت نمایم، اما حساسیت نهادهای مدنی و انسان های پاک ضمیر که همدردی نشان دادند ستونی و زیباست و باید این فرهنگ نهادینه و همه گیر شود.

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

نذر محرم


روز پنج شنبه معاش اش را دادم، خیلی دعا کرد و گفت به موقع دادی چون رئیس  (شورا) به ما فشار آورده که نذر محرم را باید بدهیم، هر خانه ای 4000 افغانی برای نذر و پول آخوند و دیگر مصارف منبر، آنها تاکنون سوخت برای زمستان شان هم فراهم نکرده اند با وجودیکه که در خانه شان چند طفل نوزاد هم زندگی می کنند، به او گفتم که این پول را مصرف سوخت و ... ضروری خانه تان کنید، گفت استاد نمی شود، مسئله قوم، آغیل و سیالداری است و ... گفتم، خدا و امام حسین (ع) هم راضی نیست که شما از سرما بسوزید، اگر خدای ناکرده اولادهایتان مریض شود، رئیس شورا، قوم، قبیله یا آخوند منبر به دردتان می خورد؟ و ادامه دادم امسال تصمیم بگیرید که شریک نشوید، اگر شما را از قوم داری هم بیرون کرد، بگذارید که بیرون کند، حالا اینجا شهر است نه قریه کوچک این تنها در آمد خانواده تان را صرف این امور نکنید، اما دیروز که دیدم گفت پول را دادیم، نمی شود، مسئله قوم داری، شریک شدن در مردگی و زندگی است! به یاد این مثل افتادم که هرچه سنگ است ده پای لنگ است.

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

فعالین مدنی، مبارزه با خرافات و خشونت علیه زنان

فردا بیست و پنجم نوامبر آغاز کمپاین 16 روزه محو خشونت علیه زنان است.
دیروز جمعی از فعالین مدنی بامیان طی حرکت زیبایی، گفتند خشونت علیه زنان (زن ستیزی) بی ناموسی است نه عدد 39!

بر اساس آخرین گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر، خشونت علیه زنان افزایش یافته است، بیش از 90 در صد این خشونت ها در محیط گرم، صمیمی، عاشقانه و آرام بخش خانواده و از سوی مردان اتفاق می افتد!

و تأسف دیگر اینکه، آن عده از قربانیان این خشونت ها که نتوانستند آنرا تحمل کنند و به کمیسیون حقوق بشر مراجعه کرده به حق و عدالت نرسیده اند، از حدود 2300 قضیه ثبت شده در سال گذشته، عاملین تنها 7 قضیه خشونت بر اساس قانون محو خشونت علیه زن مجازات شده اند، یعنی تکلیف 2293 قضیه دیگر چی شده است؟

 قانون محو خشونت علیه زن که سه سال پیش بر اثر فشار فعالین حقوق زنان، طی فرمانی توسط رئیس جمهور توشیح شد، انتظار آن می رفت که  با خاطیان برخورد صورت گیرد، از حقوق زنان دفاع شود و نتیجه آنکه خشونت بالای این قشر کم شود اما معلوم می شود که هیچ اراه ای برای تطبیق این قانون وجود ندارد و جامعه مرد سالار ظلم، ستم و تعدی بالای زنان را می خواهد، این فرهنگ چه در خانواده، چه در پلیس چه در سارنوالی و چه در محکمه حاکم است! من بارها دهن کجی و تمسخر این مردمان را نسبت به زنان ستم دیده  شاهد بوده ام، چگونه از آنها انتظار داشت که عدالت را در حق ایشان رعایت کنند!

و با تأسف اینکه این جامعه و این فرهنگ نسبت به عدد 39 چنین واکنش نشان می دهد ولی به این ظلم و تعدی به نصف جمعیت کشور هیچ واکنش نشان نمی دهد، آنچه که حرکت دیروز فعالین مدنی بامیان را با اهمیت تر می کند توجه ایشان به مظلومیت زنان، آنهم در آستانه 25 نوامبر می باشد.

۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

سرک داخل شهر

سرک کابل- بامیان در حال درست شدن است و رسیده است تا دهن ککرگ (پسته اول، تانک خراب) و سرک یکاولنگ بامیان هم  رسیده است تا دو سرکه فولادی اما تکلیف عبور سرک از داخل شهر بامیان هنوز نامعلوم است، شاروالی گفته که این قسمت را که حدود هفت و نیم کیلومتر از است به موازات سرک فعلی که از نزدیکی های بودا، شفاخانه، زرگران می گذرد از میان زمین های زراعتی تی بتی، تولواره، شمال میدان فوتبال عبور خواهد داد.

اگرچه احداث سرک به طول هفت کیلومتر در داخل یک شهر نباید زیاد مشکل باشد اما من گمان نمی کنم چنین کاری به این زودی ها عملی گردد.
با توجه به اینکه بامیان زمین زراعتی کمی دارد، این پروژه، زمین های زراعتی زیادی را تخریب خواهد کرد و این زمین ها هم اکثرن از اقلیت قوم تاجیک می باشد، و سابقه واکنش سیاسی-قومی آنها با چنین پروژه هایی بر کسی پوشیده نیست و دولت هم عاجز است از استملاک این زمین ها. (به عنوان نمونه طرح توزیع زمین به مغاره نشینان اطراف بودا که سه سال پیش شروع شده بود با دلایل فوق هنوز عملی نگردیده است).

خوب بازسازی سرک قبلی که از کنار میراث فرهنگی بودا عبور می کند امکان ندارد و احداث سرک جدید هم با چالش فوق روبرو است نتیجه آنکه سرک های آسفالت تا دروازه شهر رسیده اما شهر هم چنان محروم از چنین سرک هایی خواهد بود.
و وعده های شاروال هم همچنان مانند سایر مسئولین فقط به عنوان یک وعده باقی خواهد ماند.

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

چال کرزی!

در این چند روز صدا و منطق مخالفین و موافقین جرگه عنعنوی را به کرات شنیدم و این را هم می دانم که پشت سر این حرف ها و دلیل ها دلیل های پشت پرده ای هم وجود دارد و با توجه به اینکه من امضای این معاهده را به سود کشورم می دانم،  به این نتیجه رسیدم که از این جرگه حمایت کنم!

در هر کجا به ویژه کشور ما بسیاری از مفاهیم و ارزش ها مستمسکی است برای سوء استفاده برخی ها، مثل همین دموکراسی پارلمانی، اکثر اعضایش متأسفانه در غم سودای خود هستند، مخالفت آنها هم با جرگه نه از سر دلسوزی برای قانون اساسی است و نه دفاع از حق اراده مردم، درد آنها بیشتر از تعهدی است که آنها به اربابان خارجی خود داده بودند و حالا می بینند که رقیب آنها را فریب داده،
و کرزی هم فکر می کنم با تدویر این لوی جرگه و نهایت اعلام نتیجه به نفع خویش و البته به نفع امضای این معاهده پارلمان را در معرض کاری انجام شده قرار خواهد داد و در نهایت پارلمان چاره ای جزء تأیید نظر لوی جرگه نخواهد داشت!
خوب به این می گن چال (حقه) روی چال!

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

آمادگی برای زمستان

زمستان با سردی اش آمده است و مواد سوختی هم قیمت اش به آسمان رفته است (زغال سنگ کهمرد بوجی کوچک 250 و کلان 350 افغانی، چوب بلوط سیری 85 افغانی و گاز کیلویی 85 و تیل هم فی لیتر 65 افغانی) و دولت ما هم که معلوم است غم ملت را ندارد- بازار آزاد است دیگه-، بنابر این شکایت از سردی زمستان و بالا رفتن قیمت مواد سوختی و بی توجهی دولت فکر می کنم چاره مشکل نیست.

دو چاره به نظرم می رسد، یکی به دولت و دیگری به ملت:

1- یک بوجی زغال در معدن اشپشته واقع در  دوآب میخ زرین کهمرد 70-100 افغانی به فروش می رسد و به همین مقدار هم وزارت معادن تکس می گیرد و بقیه هم کرایه موتر و استفاده فروشندگان است که قیمت را به 250-350 رسانده، حال اگر دولت محلی بتواند جوازی از وزارت معادن اخذ کند که برای شهروندان بامیان این تکس گرفته نشود در هر بوجی حدود 100 افغانی قیمت ها برای بامیان کاهش خواهد یافت.
2- عایق کاری خانه ها، بستن تمام محافظ نفوذ هوای سرد، استفاده از شیشه های دو جداره،  استفاده از سیستم قدیمی توخانه ای، استفاده از سیستم گرم خانه های آفتابی، استفاده حداکثری از نور خورشید، استفاده از بخاری های ذغالی با کیفیت بدون اتلاف انرژی و ...

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

محیطی پاک و آرام

دوستانی که از جاهای دیگر به بامیان می آیند، می گویند خوشا به حال شما عجب محیط آرام و ساکت و نیز چه آب و هوای پاک و لطیفی دارید، البته من فکر می کنم آن دوستان بیشتر می خواهند ما را تسلی بدهند از چیزهایی که نداریم!

باری چند وقتی است محیط آرام و ساکت ما بدلایل زیر کم کم بسوی نا آرامی به پیش می رود:

اول؛  از برکت نا امنی راههای زمینی، این روزها پروازهای هواپیماهای مسافربری کوچک و هلی کوپترها نظامی و ملکی زیاد شده است که البته بیشتر برای مقامات و خارجی ها و از ما بهتران است تا مردم عادی یا طبقه متوسط که روزانه حداقل سه یا چهار پرواز صورت می گیرد و هرکدام  سر و صدای خود را دارد.

دوم؛ از برکت انکشاف تکنالوژی صوتی، رشد تعصب دینی و ... هر قوم و قبیله ای برای خود مسجد و حسینیه ساخته اند و هر کدام در رقابت با دیگری از بلند گوهای پر قدرتی استفاده می کنند و صدای خطبه ها، سخنرانی ها، تراوی ها،  دعاهای شب های جمعه، چهار شنبه و قرائت قرآن و مناجات صبحگاهی  و ...
فکر می کنم دست اندرکاران و متولیان این امور می خواهند مردم را به زور وارد بهشت کنند و کاری هم ندارند که مردم این سروصدا را دوست دارند یا نه، مریض دارند، ندارند، پیروان دیگر مذاهب و ادیان (خارجی های مقیم بامیان) اذیت می شوند یا نه و...
و ماه محرم نیز در پیش است، خدا خیر همه پیش کند.

و آب رودخانه (دریا) بامیان که از  کوههای سر به فلک کشیده بابا سرچشمه می گیرد از برکت شهر نشینی و رشد بازار(قصابی، مرغ فروشی، موتر شویی، حمام های عمومی و کالاشویی و ...)،  اکنون آن زلالی و پاکی را ندارد.

و اما هوا، گوش شیطان کر هنوز هم پاک است و لطیف!

۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

دختر پراندن

چند روز پیش با موترم داشتم به یکی از قریه های اطراف مرکز بامیان می رفتم، مردی میانسال دست بلند کرد و سوارش کردم از او سراغ کسی را گرفتم، گفت در خانه است و کمی گرفتار است، پسر برادرش تازه دختری را پرانده و معلوم نیست چی خواهد شد؟ یا باید گله ای را که مدرسه تعیین کرده بدهد یا باید دختر بد بدهد و یا...

او شکایت کرد که ازدواج با رعایت رواج و عرف معمول خیلی سخت است، کسی که می خواهد عروس بیاورد برای خلاص شدن از قرض داری باید تکه ای از زمین اش را بفروشد یا بچه ره بعد از عروسی روانه ایران کند.
چند گاو، 100 سیر چوب، چند بوجی آرد، چند بوجی زغال، چند کارتن روغن، چند بوجی برنج و ... تنها بخشی از خرج طوی است که باید به خانه عروس داد تازه کالا و طلا، بخش خور و پول نقد و ... بماند.

او اصرار داشت که خانواده ها نباید زیاد سخت بگیرند، پسر و دختری که به سن ازدواج رسید باید به شوهر داده شود، هرچند فکر نمی کنم خودش این کار را بکند.

دختر پراندن یا فراری دادن دختر  راه میانبر برای عبور از این همه مشکلات فوق است و دختر بد دادن یک نتیجه بدتر این وضعیت است!

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

دو خبر انکشافی

ای دو خبر انکشافی را پیشاپیش عید به شما تقدیم می کنم.
ایجاد 5 پسته امنیتی در شاهراه غوربند.
اولین پروژه ماستر پلان شهری در مرکز دایکندی.

یک هفته رخصتی بمناسبت عید!

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

نا امنی راه

وقتی می خواستم از وضعیت دسترسی مردم به بسیاری از حقوق شان در ولسوالی های جاغوری، ناهور و مالستان با مردم و مسئولین صحبت کنم اولین نگرانی آنها بدی وضعیت امنیتی راهها بود.

این وضعیت بر روی دیگر خدمات و دسترسی مردم به حقوق شان تأثیر مستقیم انداخته بود، یادم است یکی از مسئولین جاغوری که روزگاری در بامیان بود و با وی آشنا بودم، درد دل کرد که دو سال است که از جاغوری بیرون رفته نتوانسته است و می گفت در این برهه از زمان خوب است که آدم، فرد معمولی باشد "نه یک شخصیت شناخته شده و مطرح!"

البته تأمین امنیت راههای هزارستان بیشتر به همکاری مردمی  که در مسیر زندگی می کنند ارتباط دارد، اگر آنها با نیروهای امنیتی همکار باشند کسی نمی تواند امنیت را برهم زند و این امر هم بستگی دارد به توانایی دولت در قناعت دادن این مردم، فکر می کنم در وضعیت فعلی این شکاف روز به روز بیشتر می شود و یک جای کار از طرف دولت یا مردم محل اشکال دارد.

۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

هزاره های ارزگان

صفدر در بازار مالستان به همراه چند نفر دیگر از قریه حاجی محمد (سیابغل) ولسوالی ارزگان خاص برای خرید آمده بود.
او می گفت سه سال است که از قریه شان یعنی سنگو آواره شده اند و در قریه جاجی محمد زندگی می کنند، سه سال پیش طالبان به قریه آنها آمده و دو مکتب را آتش زدند، آنها را نیز تهدید کردند و همه اهالی روستا مجبور شدند آنجا را ترک کنند و به جاهای دیگر مانند قریه های مجاور پناهنده شوند.
باغوچار، سنگو از قریه هایی است که کاملن تخلیه شده و قریه پالو، جوی نو(شش پر)، سیرو، سیابغل، حسینی، کندولو، بازار گنداو و شش برچه دیگر مناطق هزاره نشین ارزگان خاص است که هر از چندگاهی از سوی همسایه های پشتون خویش مورد تهدید قرار می گیرند.

صفدر می گفت در این سه سال سه دیوار (خانه) بدل کرده و بیش از دو لک افغانی قرض دار شده ام؛ او  افزود: در سنگو بیش از 5 جریب زمین زراعتی داشتم، از او پرسیدم که از خانه و زمین شان اکنون خبر دارند؟ گفت نمی دانم "یا باد می چله یا اوغو موخوره".

راه ارتباطی آنها با مرکز ولایت شان تیرین (تیرین کوت) سه ماه پیش بر اثر انفجار ماینی که 13 نفر از آنها کشته شد، اکنون بسته شده است و آنها بیشتر مالستان رفت و آمد دارند تا ولایت خودشان.
آنها داشتند به قریه شان می رفتند و اصرار داشتند که مرا هم با خود ببرند تا از نزدیک منطقه شان را ببینم، نبود امنیت را بهانه کردم، گفتند با موتر سیکل می رویم صحیح و سالم تو را پس می رسانیم اما من فرصت نداشتم با آنها خدا حافظی کردم.

شب در محل اقامت یکی دیگر از مهاجرین ارزگان خاص را دیدم او می گفت در سال 1369 قومندان صالحی، زهر چشمی از پشتون های ارزگان گرفته بود که جرأت نداشتند به سوی هزاره ها چپ نگاه کنند اما بعد از مدتی که آتش بس و گپهای  صلح، قرآن و قسم به میان آمد روزی آنها وی را به قریه شان دعوت کرده و آنجا او را می کشند، از آن زمان به بعد اقتدار این مردم افول کرد.

گفتنی است که هم اکنون نیز حکیم شجاعی یکی از قومندانان سابق، معروف به گلم جم که از منطقه پشی مالستان می باشد چند سالی است برای دفاع از این مردم قرارگاهی را در قریه های کندلو و حسینی دایر کرده که اینک در تشکیل اربکی سازماندهی شده است، او با شجاعت و دلیری اش توانسته است نظم، امنیت، شکوه و اقتدار را به هزاره های ارزگان و نیز مردم مالستان اعاده کند، می خواستم از این شخصیت غرور آفرین عکس یا مصاحبه ای داشته باشم که گفتند رفتن به آن منطقه خطر دارد و تیمی که من با آنها همراه بودم چنین اجازه ای را نمی دادند.

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

در مالستان

دو هفته پیش در چنین روزی از چهل بختوی پشی جاغوری از طریق کوتل شمسور به طرف مالستان حرکت کردیم، نرسیده به مالستان یکی از همکاران به قریه ای اشاره کرد بنام چهل دختران در منطقه المیتوی جاغوری، که حماسه چهل دختران در زمان جلاد قرن عبدالرحمن خان جابر اتفاق افتاده بود آن چهل دختر هزاره که به اسیری گرفته شده بودند در این روستا همگی شان هم قسم شدند تا از عفت و عزت شان دفاع کنند  بر تکه ای خمیر با انگشت شان شصت می کنند و سپس همگی شان در مسیر انتقال به کابل از ارتفاع کوهی در ارزگان خود را به پایین پرتاب می کنند، آن یادگار شصت کم کم به سنگ تبدیل شده بود و این سنگ تا زمان طالبان در این قریه بود، سپس طالبان آنرا با خود بردند.
گفته می شود که شهید ابوذر در این زمینه تحقیقاتی داشته و آثاری هم از وی به جا مانده است.


کوتل شمسور و برف زود هنگام آن موتروان های بی فکر ره غافلگیر کرد



در مالستان هم مانند ناهور از تعمیرهای دولتی خبیری نیست، این قلعه که یادگار طالبان هست، تمامی دوایر دولتی در آن مستقر هستند و حاکمیت فعلی هیچ سنگی را روی سنگ  نگذاشته است!

و مدیریت معارف از مجموعه فوق جدا مانده است
مدیریتی که 63 باب مکتب دارد و حدود 30 هزار دانش آموز و تنها 6 مکتب آن در ده سال اخیر صاحب تعمیر شده و 23 مکتب آن هیچگونه سقفی ندارد!
مالستان با بیش از 160 هزار جمعیت محروم است از  شفاخانه!

در بازار  میرادینه دو دوکان عکاسی و خدمات کامپیوتری بود، در اینجا متوجه شدم که مهاجرین ارزگان خاص در حال ارسال تصویر تذکره فامیل شان به یکی از اقارب شان در استرالیا بودند از طریق اینترنت و صاحب مغازه هم می گفت برای ارسال هر تذکره (اتچ) 100 افغانی می گیرد، تازه می گفت از دوکان بغلی 50 افغانی کمتر می گیرد!!
 او اینترنت را از طریق شبکه موبایل MTN استفاده می کرد.

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

مکر و حیله یا بیماری!

در میر آدینه مرکز مالستان شنیدم که دختران لیسه مرکز که دو ماه پیش به بیماری ناشناخته ای در مکتب مبتلا شده اند هنوز بهبود نیافته و تاکنون هیچ کاری هم برای تداوی آنها صورت نگرفته، رفتم به سراغ برخی هایشان آنها را به چشم خویش دیدم که هنوز بهبود نیافته اند، این وضعیت مرا خیلی متأثر ساخت، گزارش کاملی از آن نوشتم و برای اینکه بیشتر تأثیر کند برای روزنامه هشت صبح روان کردم این گزارش اینک نشر شده است.
شما هم می توانید آنرا در اینجا و اینجا بخوانید.

رسانه های جاغوری

رشد رسانه های محلی در جاغوری در چند سال اخیر یک تغییر مثبت و عمده ای است که می شود آنرا مشاهده کرد، بنا به وظایف کاری ام جلسه هماهنگی را با مسئولین این رسانه ها ترتیب دادم.

این رسانه ها عبارتند از:
1- رادیو جاغوری به مدیر مسئولی علی اشرف سیرت و همکاری خادم حسین احمدی، خبرنگار جوان، مستعد و جسور آن.
2- وب سایت جاغوری یک به مدیریت نصرالله مومن زاده که ایشان مدیر تنها کافی نت  سنگ ماشه نیز می باشد.
3- ماهنامه پاتو به مدیریت فرهاد اخلاصی که بیشتر به مسایل اجتماعی و فرهنگی منطقه پاتوی جاغوری می پردازد.
4- ماهنامه آفتاب جاغوری به مدیریت عتیق الله محمدی که نامبرده یک روحانی و معلم در منطقه لومان می باشد.
5- ماهنامه شیرین به مدیریت علی شجاعی دفتر ساحوی آن در بازار غجور می باشد.

البته رسانه های فوق با وجود تلاش های موفقانه شان در انعکاس رویدادهای منطقه به مردم و سهم ارزنده شان در رشد فرهنگی فکر می کنم نتوانسته اند سهم شان را به عنوان رکن چهارم دموکراسی تثبیت کنند و با مشکلات زیادی روبرو هستند که پشتیبانی نهادها و مراجع حمایت کننده را خواهان می باشند.

تذکر: وب سایت های که از این رسانه ها در بالا لینک شده، همان آدرس هایی است که در رسانه آنها ذکر شده که متأسفانه برخی از آنها باز نمی شود و برخی هایشان هم مدت هاست که به روز رسانی نمی شود، امید است ای دوستان در این زمینه نیز که مشتاقان زیادی در اقصی نقاط دنیا دارند توجه لازم را به عمل آورند.

۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

مجموعه فرهنگی جاغوری

در پست قبلی گفتم از مجموعه فرهنگی - مذهبی مسجد جامع سنگ ماشه دیدن کردم، این هم چند عکس از این مجموعه




 کتابخانه بزرگ انقلاب اسلامی که به همت آیت الله افتخاری در سال 1368 تأسیس شده است، اینک در ساختمان جدید خویش توسعه یافته است و جانعلی رضایی کتابدار سابقه دار این کتابخانه که با افتخار فعالیت خویش را بر می شمرد.

 در حوزه علمیه خواهران، طلبه هایی درس می خوانند به گفته یکی از فرهنگیان جاغوری، این دختران از مناطق  دوردست به امید درس خواندن در لیسه مرکز آمده اند به علت نبود لیلیه برای آنها، آنها مجبورند در این حوزه علمیه ثبت نام کنند تا از مزایای لیلیه (خوابگاه) بهره مند شوند و هم از نصف روز را به مکتب بروند و نصف دیگر را هم از دروس دینی بهره مند شوند!

در لوحه سر دروازه مسجد جامع، گذشته از تاریخچه بنا و موسس؛ نام استاد بمانعلی رضایی به عنوان طراح و معمار این مجموعه ذکر شده است.
در پست قبلی صحبت از هوتل کردم، در مناطق ما هر قهوه خانه، چایخانه یا رستورانت معمولی را هوتل می نامند، البته هوتل نمونه سنگ ماشه که در تصویر می بینید و محل اقامت ما بود حداقل معیارهای یک هوتل را داشت مانند سالن های غذاخوری، مینوی مختلف، 12 اتاق مجهز به تخت خواب و وسایل بهداشتی مدرن و ... که به گفته یکی از صاحبانش بیش از 4 لک دالر سرمایه گذاری کرده اند و بتازگی افتتاح شده بود، نظیر چنین هوتلی در غجور (دیگر منطقه مهم و تجاری جاغوری) نیز ساخته شده که بیشتر کاربرد سالن عروسی را دارد.

۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

نماز جمعه در سنگماشه

در سنگماشه، مرکز جاغوری فرصتی پیش آمد تا از مجموعه فرهنگی-دینی مسجد جامع و ملحقات آن دیدن کنم.
مسجد جامع، مدرسه علمیه برادارن و خواهران، کتابخانه عمومی و امانی و حسینیه زنانه.

روز جمعه بود و می خواستم امام جمعه، حاج آقا امان الله میرزایی را ببینم، نزدیکی های ظهر بود، رفتم مسجد جامع حضرت رسول اکرم(ص)، مسجدی بزرگ و زیبا با گنجایش چند هزار نفر آراسته با فرش هایی برای نماز جماعت، دو سه نفری در صف های جلو نشسته بودند، منهم که وضو گرفته بودم در آخرهای مسجد، دم درب، قرآنی را گرفته و مشغول تلاوت بودم تا حاج آقا بیاید،

فردی که فکر می کنم از مسئولین مسجد بود با میکروفن و تیپ کوچک اش ور می رفت می خواست صدای قرآن نشر کند که موفق نشد و آخر سر موبایل را فعال کرد و گذاشت مقابل میکروفن تا قرآن نشر شود، چند دقیقه بعد جوانی آمد و با صدای نه چندان دلنشین اش اذان گفت و بعد از آن مردی با قدی بلند و عبایی سیاهی داخل مسجد شد، با عجله راه می رفت و با لهجه ایرانی غلیظ اش به آن جوان امر کرد که دوباره اذان بگوید و به من هم گفت: "بیا پیش آتی تا پوره شوه".

من هم به ناچار قبول کردم و رفتم در صف اول نشستم، در مجموع پنج نفر شدیم و حاجی آقا با دست گرفتن اسحله چره ای  آغاز کرد خطبه های نماز جمعه را و نیز ضبط صوت اش را هم روشن کرد، به مناسبت میلاد حضرت رضا(ع) که در پیش رو بود صحبت هایی کرد و آخر سر هم گفت دو روز بعد به این مناسبت جشنی دارند و مومنین بلند شوند نذر و کمک خود را به این جشن در میز پیش روی بیندازند و اولتر از همه خودش 500 افغانی انداخت و دیگران را هم تشویق کرد، من چنین کاری نکردم.

بالاخره بعد از خواندن دو خطبه، نماز جمعه شروع شد و عده نماز گذاران (مرد) در حدود 25 نفری شد و من هم بناچار با آنها نماز جمعه را بعد از 25 سال به جای آوردم و بعد از نماز خود را به حاجی آقا که در ابتدا هیچ محل نمی داد معرفی کرده و هدف ملاقاتم را با وی در میان گذاشتم و شماره تلفنی از او گرفته و با او خداحافظی کردم و حاج آقا مشغول صحبت  با برخی مومنین درباره مخارج طلاب مدرسه دینی برای زمستان بود و من مسجد را به سوی هوتل محل اقامت مان ترک کردم و همچنان در فکر بودم که چرا نماز جمعه اینجا با آنکه در کنار بازار و نزدیک به خانه های مسکونی می باشد  چنین بی رونق است؟

۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ناهور


قریه سرآسیاب، کنار دشت و آب ایستاده ناهور
برداشت تمام  قوت لایموت امسال با مشارکت تمام خانواده


 این هم خانه همان کشاورز، خدا را شکر وضعیت زندگی اش زیاد بد نیست

 اگر خدا ناهور را سردترین نقطه هزارستان آفریده در عوض جیم ( نوعی سوخت از ریشه چمن در مناطقی که سطح آب به زمین نزدیک باشد) زیاد و مفت را هم قرار داده است

فقر در سیمای شاگردان مکتب در هزارستان خیلی هویداست بخصوص در ناهور

اسدالله حیدری مدیر معارف ناهور هم گفت از حدود 70 مکتب این ولسوالی در طول ده سال گذشته برای 4 مکتب آنها از سوی وزارت معارف و خارجی ها تعمیر ساخته شده است و دیگر مکاتب آنها از ساختمان های فرسوده استفاده می کنند یا خیمه! و حکایت ساختمان مدیریت معارف هم خود پیداست


محکمه و قضاء عالی ترین مرجع تأمین عدالت است،
دو تصویر از محکمه ناهور و در تصویر فوق صفر علی محرر این محکمه نیز گفت ساختمان نگو بیرنه (ویرانه) بگو! 
او می گفت 8 سال است که اینجا کار می کند و حدود 40 سال سابقه کار در محاکم مختلف دارد، او گفتنی های زیادی داشت و اجازه داد از او عکس بگیرم

 و این هم قسمت دیگر دستگاه عدلی و قضایی
سارنوالی یا داستان ولسوالی ناهور
اما با درب قفل شده!
 

 و این هم محبس یا زندان مرکزی ناهور باز هم قفل
البته خوب است که زندان ها همیشه قفل باشد

 این هم یادگار دوران ولایت ناهور در زمان حاکمیت مجاهدین

 و این هم یادگار دوران حاکمیت مجاهدین یا ولایت فقیه بر دیوار ولایت یا همان ولسوالی فعلی ناهور

پلیس مظهر اقتدار و حاکمیت دولتی است 
این هم ساختمان این مظهر اقتدار در ناهور

تذکر:
از پیام های برخی دوستان دریافتم که آنها منتظر عکس هایی به احتمال قوی مناظر یا طبیعت زیبای این سفر هستند که پیشاپیش معذرت می خواهم، نگاه من هم بیشتر به طرف محرومیت ها بود که آنها را فریاد کنم.

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

جرغی

دوشنبه یازدهم میزان 1390 از مسیر مرکز بهسود وارد دره زیبای خوات شده و سپس به سوی جرغی و برجگی حرکت کردیم، جرغی را دره ای سرسبز، گرم و متفاوت تر از دیگر جاهای ناهور یافتم در تنها هوتل بازار جرغی شبی را گذراندیم.

روح الله و حسین دو جوان 14-15 ساله را در حالی که پوست صورت هایشان سرخ و نازک بود در این هوتل دیدم، صاحب هوتل گفت این دو نوجوان از خانه هایشان فرار کرده اند، اعتماد آنها را بدست آورده و با آنها گپ زدم درباره علل فرارشان.

گفتند دو روز است از ورزنگ ورس با پای پیاده حرکت کرده اند تا به بند بوته رسیدند و بعد هم با یک موتر به جرغی و قصد دارند ساعت 2 بامداد فردا با یک موتر دیگر طرف کابل بروند، کابل را هنوز ندیده اند، درس را چند سال پیش رها کرده بودند و روزها را در کوهها علف کوهی مانند غیغو و کهمی جمع می کردند برای اقتصاد خانواده شان (پوست صورت شان به همین دلیل آسیب دیده بود) و تصمیم داشتند برای نجات خود و خانواده شان از شر آغ داری (قرص) کابل بروند.

هوتل چی به آنها سفارش کرده بود که کابل رسیدند به دشت برچی بروند، جایی که قوما هست و بازهم توصیه کرد که به دام معتادین پل سوخته نیفتند.
آنها در تصمیم شان راسخ بودند و نمی شد با آن صحبت کرد که بازگردند، شاید این فرار انقلابی باشد در مسیر زندگی آن دو نوجوان!
و این هم چند عکس از جرغی
 مسجد جامع مدرسه اهل بیت (ع) جرغی، با علمی افراشته، فکر کنم حدود 15 متر می شود از چوب درخت عرعر!

 غلام پسر هوتل چی، نوجوانی که با تیم ما رابطه صمیمی داشت، او هم مکتب را بدلیل روزگار یکی دو سال می شود رها کرده است و به کار هوتل مشغول است.

نهادی فرهنگی در جرغی که دروازه اش مسدود بود

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

ناهور، جاغوری و مالستان

چند روزی بود که به برخی ولسوالی های هزارستان مانند بهسود، ناهور، جاغوری و مالستان سفر نموده بودم، البته از مسیر امن هزارستان و برگشت از مسیر ناامن انگوری، جنده، غزنی، میدان شهر، کابل، غوربند.
هرچند به برکت شبکه های موبایل به اینترنت دسترسی داشتم، لیکن به دلایل امنیتی نمی توانستم بنویسم و نمی توانستم قبلن اطلاع دهم. (با معذرت از دوستانی که در این مدت سرزدند و دست خالی برگشتند)
روزهای آینده گوشه های از این سفر که فکر می کنم برای شما هم جالب باشد خواهم نوشت.

۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

قهقهه پیرمرد!

خیرالله چند روزی گفته که آب نمی آورد، می رود کچالو چینی، چون در قبال هر روز کاری یک بوجی کچالو مستحق می شود، این بهتر از حمل چهار بشکه آب است با مرکب! 

و شب هنگام مجبور شدم بشکه ها را سوار موتر (ماشین) قراضه ام کنم و زیر تپه الماس برای پر کردن آب بروم چون شب ها خلوت است، خدا خیر دهد مقام محترم بانک ملی افغانستان (صاحب هوتل نیم ساز) را که جریان این آب را برای خلق الله قطع نکرده است (چشمه ای بزرگ  درست از زیر دیوار این خانه جاری است)- بماند اینکه بر روی ذخیره بزرگ آب آشامیدنی بامیان قصد دارد هوتل بسازد و کسی هم جلو دارش نیست - و ما که خدا خدا می کنیم  این تعمیر هم چنان نیم ساز بماند تا ما بتوانیم آب مورد احتیاج خود را همچنان بی دغدغه از آنجا بیاوریم (خدا کند این پست را آن رئیس محترم نخواند).

در آنجا دیدم کسی دیگر زرنگ تر از من بوده و مشغول پر کردن آب بود، در فرصتی که داشتم پیاده شده با او سر صحبت را باز کردم، گفت از سرخقول بالا است با موتر دینای خرد اش بیش از 30 بشکه را در حال پر کردن بود، پدر پیرش هم با او کمک می کرد و دو طفل اش هم در موترش سوار بود، در حال دور زدن بود، به جایی که یک فرمان عقب بیاید یک دفعه موترش جستی زد و به طرف پرتگاه شیب دار که در زیر سرک هست، پرت شد؛ وای خدای من آن موتر با دو طفل رفت پایین!

اما خوشبختانه موترش چپه نشد، رفتم که کمک اش کنم، بشکه ها و اطفالش را پایین کردیم و موتر دنده کمکی اش را زد کمی بالا آمد اما شیب تند این پرتگاه و ریگی بودن منطقه نگذاشت حرکت کند، طناب های موتر خود و او را بسته (بکسل) کرده و هر دو موتر را دنده کمک زده و یا علی گفتیم و حرکت کردیم در این لحظه دیدم صدای قهقهه خنده پیرمرد بلند شد و موتر آنها از پرتگاه به بالا آمده بود؛
من و آن جوان هم از دیدن چنین موفقیت بزرگ  شادمان بودیم و با پیرمرد یکجا شروع کردیم به خنده، من رفتم تا بشکه هایم را پر کنم و آن بیچاره در تاریکی شب مشغول آوردن بشکه های آب از آن گودی به بالا بود و من حرکت کردم در حالی که دستان آنها به علامت تشکر هم چنان بالا بود، این یک لحظه خیلی شاد در زندگی ام بود.

۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

کنکور شبانه

بالاخره بعد از یکسال، دیروز کنکور شبانه برگزار شد و جماعت کثیری از مشتاقان تحصیلات عالی یا مدرک لیسانس به آرزوی شان رسیدند.
پشت درب دانشگاه که رفتم دیدم انبوهی از وسایل نقلیه پارک است و عده ای از رجال بامیان را هم دیدم، فکر کردم آمده اند برای محفل افتتاح اما کارت های شرکت در امتحان را که در دست شان دیدم نظرم عوض شد، از این حال و هوا معلوم شد که این اکثر این جماعت از قشر متوسط و بالاتر از آن هستند که اکنون صاحب شغل، مقام و اعتبار اجتماعی اند اما کمبود و خلاء زندگی شان مدرک تحصیلی است و امروز آمده اند تا اولین گام را برای پر کردن این خلاء بردارند و الا 500 نفر آدم برای رشته زیست شناسی و انگلیسی جای تعجب دارد!

و اکثرشان هم به امید امداد های غیبی در جلسه کنکور حاضر شده بودند که تا چه حد این امداد ها شامل حال آنها شد نمی دانم.
رجوع و هجوم این آقایان و خانم ها برای ورود به دانشگاه را باید به فال نیک گرفت، پنچ، شش سال شاگردی دانشگاه  برای آنها که اکنون خود را یک شخصیت! حساب می کنند می تواند خیلی موثر واقع گردد.

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

وضعیت مردم در ولسوالیها

امروز دو تن از همکاران را که از ولسوالی های ولایت بامیان برگشته بود دیدم و نظر آنها را راجع به آن مناطق پرسیدم؛
اولی درباره پنچاب، ورس و یکاولنگ گفت: حق دسترسی به عدالت (سیستم عدلی و قضایی، یعنی محکمه و سارنوالی) بدتر از گذشته است، در این مناطق قاضی ها و سارنوالان خیلی ضعیفی کار می کنند که از سواد حقوقی لازم بی بهره یا کم بهره اند به همین منظور کوشش می کنند قضایا را از طریق ریش سفیدی و مذاکره حل کنند تا از راههای قانونی!؛

در تشکیل قضایی ولسوالی سه قاضی باید باشد که در هر ولسوالی ذکر شده یک قاضی وجود دارد که اکثر مواقع هم آنها در محل کارشان حاضر نمی باشند، به طور مثال در چهار ماه گذشته در ورس (یکی از ولسوالیهای پر نفوس بامیان) قاضی تشریف نداشته است و هم اکنون نیز قاضی پنجاب هنوز از رخصتی عید فطر بازنگشته است!

هم چنین گفت با وجود گذشت چند ماه از حادثه مشکوک مسموم شدن دانش آموزان در مکاتب دخترانه یکاولنگ و پنچاب هنوز 13 تن از دانش آموزان لیسه نسوان پنچاب به علت ادامه ضایعات آن حادثه نمی توانند به کلاس و درس شان حاضر شوند.
و دوست دیگر که ماه گذشته به مالستان سفر کرده بود نیز گفت یک مکتب در آنجا نیز به چنین وضعی مبتلا شده بود و دولت در تداوی آن دختران نیز هیچ کاری نکرد و برخی خانواده ها که از وضع اقتصادی خوبی برخوردار بودند، فرزندشان را برای تداوی به کشورهای همسایه بردند و دولت حتی در قسمت اخذ ویزا نیز با آنها همکاری نکرد!

او در ادامه گفت بیماری دامی بروسلوز یا تب مالت مواشی زیادی از مردم آن ساحه را مبتلا کرده است، بیماری که چند ماه پیش اتفاق افتاده است و هنوز کنترل نشده است.
یعنی با این حساب هرچه بدبختی است سر مردم بیچاره است و کسی هم به خود زحمت نمی دهد تا مسئولیت به عهده بگیرد.

دوست دیگر از کهمرد (ولسوالی که در شمال این ولایت قرار دارد و هم مرز است با مناطق نا آرام بغلان چون تاله و برفک)گفت که شب نامه ای مشکوک در آن ساحه بین مردم نشر شده است و مردم را از همکاری با دولت و موسسات منع کرده و هشدار داده که اگر کسی سرپیچی کند عواقب اش بر آن خودشان است!!

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

روز جهانی صلح و نگرانی از جنگ

با مرگ برهان الدین ربانی رئیس شورای عالی صلح در آستانه روز جهانی صلح، صلح را کنار، همه را تشویش جنگ فرا گرفت.

دیشب با نگرانی تمام از طریق رسانه ها این وضعیت را دنبال کردم، لیدرهای تاجیک و شورای نظار در رسانه ها ظاهر شده برخی هایشان مانند مارشال فهیم، داکتر عبدالله، امرالله صالح و حفیظ منصور خیلی معقولانه صحبت و ابراز نظر کردند، آنان مردم را به آرامش و وحدت دعوت  و بر ادامه پروسه صلح تأکید کردند و استاد را شهید راه صلح دانسته و ادامه راه او را در ادامه صلح دانستند و عطاء محمد نور (والی بلخ) خیلی قاطع از تعطیلی صلح صحبت کرده و بر انتقام از دشمنان "رهبر شهید" شان تأکید کرد!! و نورالله عماد (معاون حزب جمعیت) نیز بر مخالفت با جریان صلح و طالبان تأکید نمود.

در این بازی قدرت، چنین وضعیتی کاملن قابل پیش بینی است، خداکند چره (ترکش) آن مردم بیچاره را نگیرد.

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

بچه های جنگ و مقاومت






این عکس ها را از فیس بوک پیدا کرده ام، گاهی به آنها فکر می کنم، برخی هایشان را چاپ کرده و مقابل دیدگان گذاشته ام تا خود را فراموش نکنم، مغرور نشوم، کار آنها را با کار خود مقایسه می کنم ترس و لرز عجیبی تمام وجودم را فرا می گیرد، آنها را فراموش نکنیم، گرچه آنها اینک فراموش شده اند؛
نمی دانم کجا هستند؟ 
می ترسم که آنها زیر پل-پل سوخته- نباشند!!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

شب موسیقی...


در کنار حسن های محفل دیشب، نکات زیر خلاهای محفل دیشب و در کل سومین جشنواره بود

  • بی نظمی شرکت کنندگان که ناشی از نبود یا طراحی یک جایگاه مناسب بود بارها اتفاق افتاد،
  • گروه تأتر خانم صبا سحر با اجرای تأتر سبک و غیر هنری اش علی رغم تمویل از سوی پلیس اتحادیه اروپا و ...بخش زیادی از محفل را به خود اختصاص داده بود این گروه با طمطراق از کابل آمده بودند و فکر می کردند با اجرای یک تأتر بر محبوبیت پلیس در بین مردم خواهند افزود، آنها با تفنگ های پلاستیکی اسباب بازی بچه ها و محوری نشان داده پلیس اتحادیه اروپا کم بود که بگویند شما هیچ نیستید، این پلیس اتحادیه اروپاست که همه کاره است، به باور من آنها فکر می کردند که مردم بامیان نمی فهمند اما حیف که در اجرای نمایشات ورزشی و سرکس جوانان بامیان صحنه را ترک کرند، نمایشی که استعداد و توانمندی جوانان این مردم را به خوبی به نمایش گذاشت، اکثر کسانی که از کابل با پروژه های آنچنانی برای تطبیق در ولایات می آیند، فکر می کنند که خودشان خیلی می فهمند و مردم محل نمی فهمند و ...
  • ترکیب دستگاههای موسیقی جدید- کاسیو- که توسط هنرمند جوان عظیم جان در همراهی با دمبوره اساتید فوق نواخته می شد به نظر من یک ترکیب نامتجانس و بدموزون بود و نمی گذاشت که علاقه مندان به دمبوده با دقت و تأمل به نوای دمبوره گوش دهند و تمایل جوانان به این نوع موسیقی و درخواست های مکرر آنها از اجرای عظیم که بیشتر به سبک ایرانی - سیاه؛ نرمه نرمه و ...- می خواند می تواند خطر دیگری برای موسیقی محلی هزارگی ما باشد.
  • قسمت عمده ای از وقت شروع برنامه دیشت اختصاص یافته بود به اهدای تقدیر نامه و جوایز نقدی و ... برگزار کنندگان به شرکت کنندگان و زحمت کشان این جشنواره که مجری برنامه- خیرالله حمیدی- به زور از مردم مشتاق موسیقی می خواست برای آنها چک چک کنند که به نظر من این نوع آشکار سوء استفاده از وقت مردم است، مردمی که تکت خریده بودند مستحق این نبودند که مجبور باشند پروپاگند برگزار کنندگان را گوش کنند و از طرفی اهدای تقدیر نامه از سوی معارف به هنرمندان چه می معنا می تواند داشته باشد؟ رئیس معارف به جای آن باید آن دخترک متعلم که روزانه کیلومتر ها راه را پیاده طی می کند و خوب هم درس می خواند را تشویق کند یا آن معلم لیسه نسوان را که طفل بر دوش ساعت ها راه را پیاده طی می کند تا اولاد وطن را درس دهد باید تشویق کند و هم چنین دیگر نهاد ها هم با اهدای تقدیر نامه و جایزه نقدی نباید چنین محفلی را به تبلیغ ارگان خود تبدیل کند .
  • برگزاری یک جشنواره موسیقی برای انسان امروز خیلی هم لازم است ، استقبال هزاران جوان به ویژه محصلین دانشگاه نشان داد که این چنین محفل را مردم می پسندند و دوست دارند، ارتباط جشنواره راه ابریشم با موسیقی باید بیشتر تأمل شود که چقدر به اهداف آنها یعنی انکشاف توریزم می انجامد، باید دست اندرکاران فرهنگی ما چنین محافلی را بیشتر برگزار کنند.
  • رهبری این جشنواره بر عهده اتاق تجارت بامیان بود و برپایی نمایشگاهی برای ارایه تولیدات بخش خصوصی هدف دیگر این جشنواره بود که کل تولیدات بامیان خلاصه می شد در عسل کهمرد، نمد ورس، چیپس انجمن الغوچک، صنایع دستی و بولانی یک انجمن دیگر، این نمایشگاه عمق انکشاف صنایع و بخش خصوصی بامیان را نشان می داد!!ل

شب موسیقی

دیشب سومین جشنواره راه ابریشم در میان هلهله و شادی هزاران انسان علاقمند به هنر، موسیقی و تفریح پایان یافت.
اجرای نمایشات ورزش رزمی کیک بوکسینگ به رهبری رضا حیدری که از جوانان فعال در عرصه ورزش می باشد، یکی از  بخش های  دیدنی مراسم دیشب بود.
هم چنین اجرای حرکات آکرباتیک و ژیمناستیک گروه تعلیمی سرکس بامیان که با حرکات زیبا، موزون و هماهنگ نوجوانان و جوانان بامیان همراه بود بر هیجان محفل دیشب خیلی افزود.

و در پایان نیز ستاره های دمبوره نیز ساز ها را کوک کردند.
استاد صفدر توکلی، حمید سخی زاده، علی دریاب و سید داود یکاولنگی ابتدا نوای دمبوره را باهم نواختند و "نگارجان را خوش آمدید" گفتند.
اجرای زنده دمبوره، آنهم از اساتید بلند پایه این رشته به راستی که زنگ ها را از درون خسته انسان امروز که همیشه از جنگ و انتحار و ... گوشش پر است براستی می زداید، توصیف این امر مشکل است، نه عکس نه کلیپ و نه صدا می تواند این حس را به شما منتقل کند، باید می بودید و می دیدید.

دیشب را به نوعی می توان به حمید سخی زاده لقب داد، هنرمندی که بارها از سوی شرکت کنندگان درخواست شد تا بخواند و او هم با کمال تواضع پذیرفت، آهنگ هایی از خود و دیگر هنرمندان را با کمک دمبوره و کاسیو زمزمه کرد و مشتاقان را از خود و بی خود کرد، چنانچه بارها دهها نوجوان و جوان علی رغم ممانعت برخی از مأمورین موظف خود جوش در کنار جایگاه آمدند و رقصیدند!

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

سومین جشنواره راه ابریشم

در غروب روز پنجشنبه 24 سنبله، سومین جشنواره راه ابریشم در استادیوم شهید مزاری برگزار گردید.
حدود بیست غرفه صنایع دستی و به اصطلاح تولیدات صنایع بامیانی و نیز برنامه های اصلی جشنواره یا فستیوال، موسیقی محلی با حضور هنرمندان پیش کسوت چون صفدر توکلی، علی دریاب و حمید سخی زاده برگزار گردید.

هرچند نصب بلند گو ها و جنراتور پرقدرت و چراغانی کردن اطراف و نیز تزیین جایگاه نوآوری های امسال بود اما سردی هوا، جمعیت زیاد و عدم کنترل آنها استفاده از برنامه های موسیقی را برای خیلی ها امکان پذیر نساخت.
نبود یک جایگاه عمومی در بامیان مثل یک سالن اجتماعات سرپوشیده که از آن استفاده های چند منظوره مانند سالن ورزش، نمایش، تأتر، کنفرانس ها و گردهمایی ها و ... که گنجایش چند هزار نفر را داشته باشد یک ضرورت حتمی است و ساخت سوله ای آن (هنگر) زمان و بودجه زیادی را نمی برد و گرنه برگزاری چنین اجتماعات در فضای باز مشکلات فوق را به وجود خواهد آورد.

من که امسال نخواستم با سوء استفاده از وجهه ژورنالیستی در جایگاه مخصوص اشتراک کنم همانند صدها انسان دیگر در گوشه ای دور خواستم از مراسم بهره گیرم و دوربین عکاسی ام را نیز با خود نبرده بودم که شلوغی، بی نظمی، سردی هوا و ... مانع بهره مندی ام شد اما آنچه برایم جذاب بود شور، هیجان، شادی و هلهله صدها هموطن ام بود که من از نزدیک شاهد آن بودم و شادی آنها مرا نیز شاد می ساخت اما بی مدیریت دست اندرکاران در عدم تسهیل جایگاه و ... مرا ناراحت می ساخت.

این برنامه روز دوم (دیروز) در بند امیر با بازی های محلی و روز سوم (امروز) در حوض شاه ( نزدیک بند امیر و یکاولنگ) با مسابقه بزکشی و نیز در مرکز بامیان با برنامه های موسیقی محلی ادامه خواهد یافت.

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

خشکسالی، کوچ و ...

خشکسالی امسال در هزارستان جدی است، امری که توسط حکومت جدی گرفته نشده است، این گزارش را بخوانید، برای تکرار صدای مردم هرکاری که می توانید انجام دهید.

این خبر و این یکی خبر را هم صرف جهت اطلاع بخوانید، البته خودم زیاد جدی نمی گیرم این ها بیشتر بلوف است و پروژه است تا واقعیت!

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

نجات یک مادر

دیشب یکی از خوانندگان وبلاگم زنگ زد و گفت زندگی یک زن بیمار مهاجر که از قوما می باشد در بیمارستانی در مشهد به علت عدم تأمین مالی در خطر می باشد و از من خواست در این زمینه اطلاع رسانی نمایم.


به شماره تلفنی که داده بود زنگ زدم، دختر آن خانم، گوشی را برداشت و گفت: مادرم یک ماه پیش سکته کرده است و در بخش ICU بیمارستان حضرت قائم(عج) بستری می باشد، دو روز یپش بیمارستان گفته است مریض تان را ببرید و هزینه اش هفت و نیم ملیون تومان (حدود 7500$) شده است  با توجه به کمک سازمان ملل و بیمه تنها دو نیم ملیون آنرا توانسته ایم فراهم کنیم، هنوز مادرم در بیمارستان است و بهبودی کامل پیدا نکرده است و بیشتر از نصف بدن اش فلج می باشد و ما خوش داریم که آنجا باشد اما اکنون حیران مانده ایم چه کار کنیم؟
وی در ادامه گفت: پدرش یک کارگر ساده است و چهار خواهر برادر کوچکتر از خود دارد، خودش به علت ضعف اقتصاد مجبور به ترک تحصیل شده است و هزینه کارت های آمایش امسال را نیز قرض کرده اند و ...
شماره تلفن اش اینجا می گذارم تا اگر هموطنان خیٌر ما بخوانند برای نجات مادر این خانواده کمکی کنند به طور مستقیم تماس بگیرند.
00989153039858