۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

به کسی نگو

اگر کسی پرسید کجا کار می کنی، بگو بیکارم.
درباره من که هیچ چیزی نگو، اگر از دونر ها آمد درباره من، یعنی مدیر پرسید، بگو دیروز رفته کابل برای تریننگ.

کنکاش به عمل آمد که مدیر و رئیس صاحب قرابت فامیلی دارند و از شروع پروژه تا حالا در تریننگ خارجه چکر (ببخشید، ارتقای ظرفیت) تیر می کند و از چندین پروژه دیگر هم معاش می گیرد و موتر شخصی رئیس صاحب هم در پروژه کرایه داده شده و دیگر پرسونل خدماتی و اداری هم فامیل های مسئولین اند.

خویش خوری!
من به کسی چیزی نگفتم، شما هم نگویید!!

پرورشگاه بامیان

قلعه ای قدیمی و خرابه درست زیر شهر غلغله برای پرورشگاه بامیان کرایه شده است، بیش از یکصدو پنجاه تن از اطفال ذکور و اناث در این محل نگهداری ( آموزش ) می بینند.

رسم این است که در پروشگاه اطفال یتیم و بی سرپرست بصورت شبانه روزی نگهداری و تربیه شوند، اما ایجا برعکس است، اطفال یتیم، بی سرپرست و بد سرپرست در اقلیت اند، تا چاشت بیشتر نیستند، در زمستان ها هم رخصت اند، چند معلم به امر آموزش این اطفال مشغول اند.

تنها فرق اش با مکتب این است که روزانه یک گیلاس چای و مقداری نان و چاشتانه خوراکی مختصر به عنوان ناهار به آنها داده می شود.

این پرورشگاه زیر نظر ریاست کار و امور اجتماعی است، بعضی موسسات و خارجی ها برای دلسوزی و کمک به این پرورشگاه آورده می شوند به آنها گفته می شود، اینها یتیم اند، کمکهایی به آنها می رسد، مسئولین شاگردان را می گویند که این کمک ها به انبار برده شده تا به تدریج برایتان مصرف شود، در حالیکه برای مصرف روزانه هم بودجه دریافت می کنند.

ما به گدایی عادت کرده ایم، اطفال وسیله خوبی برای جلب توجه است و آخر اینکه شرم است از یتیم و بی سرپرست هم دزدیدن!!

مدیر محبس رفت

محمد علی مدیر محبس بامیان از معدود مسئول دولتی بود که واقعا" خدمت می کرد.

جوانی آرام، منطقی و مدافع حقوق محبوسین که بارها با قاضی ها و ثارنوالها برای معلوم کردن سرنوشت زندانیان درگیر شده بود، با او چند بار مصاحبه کرده بودم درباره مشکلات محبس، مشکلات کمبود معاش و امتیازات نگهبانان محبس و مشکلات معیشتی خانواده های زندانیان بسیار می گفت که باید مطرح شود و راه حلی برای آن سنجیده گردد.

یک ماه پیش دو نفر زندانی از طریق پشت بام این محبس ( حویلی کرایی ) فرار می کنند، در این ارتباط مدیر هم مورد ظن واقع می گردد و برکنار می شود.

مهربانی، صداقت و بر خورد نیک از ویژگی عمده این مقام مسئول محبس بامیان بود که به همین علت از نزد حقوق بشر بامیان، لوح تقدیر دریافت کرده بود.

در ادارات ما جایی برای صداقت، درستکاری و ایمان نمانده است، اگر چنین کنی، توطئه ای برایت می چینند و برکنارت می کنند، کسان زیادی برای تصاحب پست ها هرروزه در پشت دروازه وزارت خانه ها منتظر اند، آنها حاضر برای کسب مقام هر نوع شرایطی را بپذیرند و هزاران افغانی یا دالر رشوه می دهند.

در چنین شرایطی، جایی برای مدیر محمد علی ها نمی ماند.

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

باز سازی در بامیان

نیوزلندی ها، پی آر تی بامیان و نمایندگان سفارت و USAID در بامیان مدعی اند که به نسبت جمعیت در بامیان، بازسازی به خوبی پیش می رود.

اما مردم بامیان راضی نیستند، مردم فکر می کنند که نسبت به ولایات دیگر و ولایات ناامن، کمتر کمک به بامیان شده است، در غزنی سفیر ایالات متحده وعده 30 ملیون دالری داد و در بامیان خانم لورا بوش وعده قیر ریزی دو کیلومتر سرک به ارزش حدود یک ملیون دالر، مردم پی آر تی و جامعه جهانی را در عدم انکشاف بامیان مقصر می دانند.

جواب ( US): شما به بودجه نگاه نکنید، به نتیجه کار نگاه کنید، هر سال سرک های زیادی درست می شود (جغل اندازی)، کلینیک های زیادی ساخته می شود و اطفال زیادی به مکتب می رود، شما خود را با دیگر ولایات قیاس نکنید، شما یخن دولتمردان خود را بگیرد که چرا به بامیان بودجه اختصاص نمی دهند و یخن رئیس صاحب ها را بگیرید که چرا بودجه در نظر گرفته شده را گرفته نمی توانند یا مصرف کرده نمی توانند.

فرار از منزل

باز هم دختر و پسری که همدیگر را خوش کرده اند از قریه گریخته و به مرکز آمده اند.
دختر قبلا" به عقد کسی دیگر آنهم بدون رضایت خودش در آمده و او برای فرار از این ازدواج با پسر مورد علاقه فرار کرده.

در دوسیه های این چنینی، محکمه و دولت دختر و پسر را به جرم زنا و ... به حبس های طویل محکوم کرده است، دیده شود که این دو جوان که هیچ تقصیری به جزء نه گفتن به یک عنعنه بد و استفاده از حق طبیعی و انسانی انتخاب همسر دیگر جرمی ندارند در دستگاه محمکه مردسالار و فاسد چه سرنوشتی خواهند داشت.

توهین شاروال

یکی از دوستان از طبقه اناث ناراحت آمد و سفره دل خالی کرد، او می گفت که من در منطقه جگره خیل بامیان در زمان شاروال سابق بامیان (نثار) یک نمره زمین گرفته ام که قباله آنرا دارم.

شاروال جدید ( ظاهر شهیدانی) در توزیع زمین که چند روز پیش شروع شده، زمین مرا به کسی دیگری واگذار کرده، احتمالا" از دوستان اش، شوهر خود را یک هفته است که روان کردم ولی با تأسف که در این دوره زمانه گپ مردها برش ندارد!

مجبور شدم، خودم پیش شاروال بروم، گفتم داکتر هستم و این هست قباله ام، او هیچ اعتنایی نکرد و گفت باطل است و به من حمله کرد که تو اینطوری داکتری، حتما" مریض ها را می کشی!

پس از جر و بحث زیاد با صدای بلند مرا تهیدید کرد که خودم از دستت می گیرم و بیرون می اندازم.
این است عملکرد مسئول نکتایی پوش بامیانی که شرف دیدار لورا بوش، خانم اول ایالات متحده را یک ماه پیش داشت.

ایرانی گک

در جمعی بودم، دوستی معادل دری راه پله یا نردبان را پرسید، این سئوال بهانه ای شد که چند تن از خانم ها به مهاجرین از ایران آمده، ایرانی گک ها حمله کنند.

آنها می گفتد که ایرانی گک ها فرهنگ و عنعنه ما افغان ها را توهین می کنند، زنان شان با اندک مشکل در خانه درخواست طلاق می کنند و با چادر های سیاه و مانتوهایشان پشت در موسسات بدنبال کمک می گردند، با آمدن آنها فساد اخلاقی در شهرهای بزرگ زیاد شده است.

آنها گفتند بطور مثال در کابل - برچی شهرک زوارها معروف شده به کانون فساد و فلم پوری فلم های مبتذل ( با معذرت از اهالی شریف این منطقه) و گفتند که جوانان پسرشان اعتیاد به مواد مخدر را زیاد کرده اند و گپ های معلمین شان را شاگردان نمی فهمند.

بگذریم، درخواست طلاق برای فرار از چرخه خشونت یا ظلم خانگی یکی از راههایی است که در جامعه سنتی باید با آن مرد ظالم را سرجایش نشاد، اگر این کار خلاف عرف افغانی است بگذارد که باشد.
مخلوط کردن هر لهجه ای به زبان فارسی دری آزاد است، مگر لهجه فارسی ایرانی، عجب منطقی!!

۱۳۸۷ تیر ۸, شنبه

نرخ گیری خرید خر

دیروز دوستی که در یک ارگان کار می کرد گفت: سازمان بین المللی مهاجرت در بامیان قصد دارد یازده رأس خر را بخرد.
این خر ها برای ساکنان پیتاب لغمان که مشکل آب دارند تهیه می شود، پس از انتشار این خبر دیگر ساکنان این محل نیز عریضه دادند که آنها نیز به خر نیاز دارند.

این سازمان به همراه ولایت ناچار شد که هیئت پنج نفره ای را که شامل ریاست مهاجرین، ولایت، IOM, UNHCR, UNAMA تشکیل گردد، آنها 21 عریضه را بررسی کردند که تقاضای خر کرده بودند، نهایتا" یازده خانواده مستحق کمک برای خرید خر تشخیص داده شد.

این هیئت هم چنین قرار است به زودی به بازار خرید و فروش چهار پایان بروند تا بهترین خر با نرخ نازل خریداری گردد!!
جل الخالق، لابد این دونر ها به پارلمان و مردم خود هم گزارش خواهند داد که یازده رأس دانکی برای مردم بامیان کمک کرده اند.

تضییع حق، حتی در ورزش

در مسابقه دوش بامیان در پشت موتر هایلکس خبرنگاران بودم در مسابقه دختران در نیمه های راه دختر خانمی حدود بیست ساله، ملبس به لباس مخصوص سایر دوندگان پیاده شد و شروع به دویدن کرد.

به او اعتراض کردیم که چرا از نیمه راه؟
او بهانه آورد که دیر رسیده به او هشدار دادیم و تهدید کردیم که از او، موقع پیاده شدن از موتر عکس گرفته ایم و نخواهیم گذاشت که حق دختران 14-15 ساله را غضب کند.

به موتر یکی از نهادهای امنیتی بامیان که در کنار ما پیشاپیش ورزشکاران می رفت، موضوع را گفتیم، آنها گفتند، عیبی ندارد، بگذار بدود؛ نگو که از موتر آنها پیاده شده، چقدر تأسف آور است، نهادی که حافظ حقوق دیگران باشد، به حقوق اطفال هم رحم نمی کند!!

موضوع را همراه دیگر همکاران مطرح کردم و تعهد کردیم که نگذاریم، چنین بی عدالتی آشکاری رخ دهد و موفق هم شدیم، او شرمنده شد و آهسته دوید و حایز هیچ مقام هم نشد.

دوش در بامیان









جمعه چهار صبح رفتم در آخر رند وی میدان هوایی بامیان، جایی که قرار بود مسابقه دوش شروع شود، ماشاءالله همه 350 نفر آمده بوده و لباس پوشیده بودند.

اول حدود 50 دختر که سن آنها بین دوازده تا پانزده سال می نمود، حدود چهار کیلومتر را دویدند.
سکینه دوازده ساله با چپلق و قسمتی را پای برهنه دوید و نفر دوم هم شد، 25000 افغانی جایزه نقدی هم گرفت، او ساکن مغاره های پیتاب لغمان- مرکز بامیان است.

رقیه و ضیا خواهر و برادری بودند که هر دو مقام اول را در بین دختران و پسران کسب کردند، یک لک افغانی هم جایزه نقدی را هم کسب کردند.

گل خان و علی خان از سرآسیاب فرزندان شهدای قتل عام بامیان بدست طالبان هم که سالهای گذشته مقام های نخست را بدست می آوردند، هم شرکت کرده بودند، هر چند که گل خان دچار خونریزی بینی شد، اما علی خان سوم شد.

این مسابقه را شرکت مخابراتی افغان بی سیم و بنیاد بیات راه اندازی کرده بود که برای پسران مسیر ده کیلومتری لیله نسوان مریم بیات الی پیکره تخریب شده بودا و دختران چهار کیلومتر الی چوک شهید مزاری برگزار شده بود.

شور، هیجان، احساسات و اجتماع بیش از پنج هزار نفر و اعلام تنفر از مخدرات از دستاوردهای این همایش عظیم ورزشی در بامیان بود.

هرچند که افغان بی سیم و بنیاد بیات اهداف دیگری هم ممکن داشته باشند، اما چرا دیگر قدرت طلبان به چنین رویکرد و رقابت مثبت که سبب شکوفایی جامعه می شود، روی نمی آورند.

مردم بامیان تشنه چنین حرکت هایی است، بامیان تاکنون چنین حرکت عظیم ورزشی را به خود ندیده بود.

۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

اختلاس

روز گذشته برای تحویل پول و اخذ بل (فاکتور) به مغازه ای که قبلا" وسیله ای از وی خریده بودم رفتم.
مبلغ پول 800 افغانی بود و فروشنده گفت 850 برایت نوشته می کنم، گفتم نه آقا همان 800 نوشته کن. ( پیش خودم گفتم من که معاش دالری می گیرم، نیازی به این 50 افغانی نیست)

فکر کردم که چرا خیلی ها دوست دارند، خرید بروند و خیلی از دوستان و مقامات که قبلا" داد از عدالت و ... می زدند، اکنون خود غرق در فساد اداری، دزدی و اختلاس به سر می برند، اختلاس ها از همین موارد اندک شروع می شود، باید فکری برای این مشکل کرد.

نمی دانم اگر بجای 50 افغانی 50 دالر یا 500 یا 5000 دالر بود، آیا باز همین کار را می کردم؟
خدا عاقبت همه ما را به خیر کند.

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

ورزش یا خشونت

امروز مسابقه در رشته رزمی نیوفول کنتاکت در بامیان برگزار شد، از چند ولایت به بامیان آمده بودند، متأسفانه یا خوشبختانه نتوانستم در آن اشتراک کنم.

از روایتی که دیگر دوستان خبرنگار حکایت کردند و عکس هایی که نشان دادند، همگی به اتفاق می گفتند، ورزش نبود، یک نوع سگ جنگی بود ( با عرض معذرت)، هر تکنیک و فن برای ضربه زدن به حریف آزاد است، در همین مسابقه هم گوش و بینی یکی از آنها شکست و روانه شفا خانه شد.

آنان می گفتند، باید این ورزش از سوی حقوق بشر منع شود، ورزش نیست، خشونت است. ( آفرین بر این احساس)
نظرات مردم را از آنها پرسیدم، با عرض پوزش گفتند که بسیار خوش بودند، تشویق می کردند که بزن! از پای در بیار!

نمی دانم، سگ جنگی، بودنه جنگی، کبک جنگی، مرغ جنگی، شتر جنگی ... و حالا آدم جنگی کی از جامعه ما جول و پلاس اش را جمع می کند.

عرف و عنعنات ناپسند

امروز موسسه اکوال اکسیس (دسترسی برابر) در هوتل روف بامیان میز مدوری را در موضوع عرف و عنعنات ناپسند برگزار کرده بود.

عبدالاحمد سراج مسئول این برنامه ها، مرا تلفنی به این محفل دعوت کرد، حدس می زدم بالاخره کسی مرا به عنوان صاحب نظر دعوت کرده، این دعوت ساعت 12 بجه ظهر بود، او می گفت نان چاشت هم مهمان ما هستید. ( باعرض شرمندگی این نکته برای خیلی ها یک انگیزه شده است.)

وقتی رفتم به هوتل روف آف بامیان (یادگار زکی والی سابق بامیان در زمان حزب وحدت که خود این هوتل که اینک اقامت گاه خارجیان است، داستان ها دارد) دیدم که دیگر خبرنگارها هم دعوت شده و عده ای از علما هم در ختم ورکشاپ قرار دارند.

حدس زدم که بی خود ادای کارشناسی در آوردم، چهار عالم دینی، یک خانم صاحب نظر اند و دیگران مستمع و دست اندرکاران برای رادیو، جریان را ثبت می کنند.

من هم سوء استفاده کرده و جریان را ثبت نمودم، آنان سواد آموزی، تعلیم حقوق اسلامی، آگاهی مردم از حقوق شان و استفاده از قانون را به عنوان راهکار معرفی کردم.

من هم طاقت نکردم، در فرصتی که دست داد، ضمن تاکید راهکارهای فوق به الگوسازی و پیشگام شدن و عمل کردن رهبران جامعه (ملا ها، متفذین، داکتران، معلمین و سایر اقشار ذی نفوذ) در امر مبارزه با این پدیده شوم اشاره کردم، گفتم که گپ زیاد است، یک عمل بیشتر از صدها گپ ارزش دارد، بیایید از خود شروع کنیم.

من به عنوان یک متنفذ و رهبر محلی دخترم را برای بچه یا خود بدل نکنم، من از دامادم گله نگیرم و طوی را مختصر برگزار کنم، فاتحه خوانی را در یکساعت بعدازظهر برگزار کنم، این میشود الگو و کم کم در جامعه نهادیده می شود و الا در پیشگاه خدا و رسول مسئولیم.

به یکباره مجلس به وجد آمد، همگی چک چک کردند، چیزی که سابقه نداشت.

خارجی ها وجلسه بازی

دیروز در جلسه ای بودم، زنکه موی بور از آن سر دنیا آمده و استعدادهایی از افغان ها را به عنوان سکرتر و مترجم دور خود، جمع کرده، بخاطر محفلی کوچک هر روز جلسه بازی راه انداخته.

برای این محفل کلی وقت مقامات از ولایت گرفته تا دیگران (مثل ماها بماند) را ضایع می کند.
برو بابا، ما افغان ها اگر بخواهیم محافل چند هزار نفری در ظرف چند روز با هزینه حداقل برگزار میکنیم.

چی می شود کرد، جامعه جهانی است، دل مان را خوش می کنیم.

۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

هزاره ها و عدالت انتقالی

روز گذشته آقای صادق علی یار در جلسه گفتگو پیرامون کوچی ها از طرف مجله اندیشه برگزار شده بود به موضوع جالبی اشاره کرد.
او گفت: عدالت انتقالی به معنای محاکمه افراد نیست، یک بخش بزرگی از آن به دلجویی از قربانیان نقض حقوق بشر بر می گردد و هزاره ها در طول تاریخ گذشته قربانی بوده اند و تاکنون کسی یا حکومتی، حتی نظام فعلی که داد دموکراسی و حقوق بشر می زند، این کار را نکرده است که هیچ باز هم می خواهند با ارسال کوچی های مسلح و حمایت از آنان بر این مردم ظلم و تعدی کنند.

جوینده یابنده است

روز جمعه در بازگشت از کابل موتر تونس ما در نزدیکی های شش پل خراب شد ( اکسل میده کرد) من که قبلا" تجربه علافی موقع خرابی موتر را داشتم و هم خسته از سفر ده ساعته بودم، در اولین موتری که برای بررسی این وضعیت ایستاده کرده بود، سوار شده و به بامیان آمدم.

غافل از اینکه دسته کلید ام در موتر جای مانده، نه نام موتر وان را می دانستم، نه شماره موتر را، ولی از خرید زیاد بادرنگ اش دانستم که خانه اش در بامیان است، از خرابی موتر اش فهمیدم که به این زودی ها جایی نخواهد رفت.

فردای آنروز، تجسس پلیسی ام را در یافتن موتر شروع کردم، اول از نماینده لین کابل- بامیان، بعد در سرای ها بدنبال آن موتر و آخر کار که داشتم نا امید می شدم از تعمیرکار ها پرسیدم، بالاخره یکی شان خبر داشت که موتری اکسل شکستانده و ده سرای ماما نجف رفته، خوشحال شدم، تعمیرکاران سرای را احوال گرفتم، یکی شان گفت درست است، نامش خلیفه شیرین است و از قافله باشی فولادی است.

آمدم لین فولادی کسی او را شناخت و گفت اگر دیدم شماره تلفن ات را بده تا بهت زنگ بزنم، فردایش میس کال داد و خلیفه مورد نظر را پیدا کردم، نشانی را گفتم و دسته کلید را گرفتم.

اگر چه برای هر کلید ام اشتبنی (یدک) داشتم، اما به دلیل مسایل امنیتی، باید کلید های گمشده پیدا می شد.
تواضع، صداقت و همکاری کسانی که معلومات دادند تا من موفق گردم، ستودنی و قابل قدر است.

۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

پیش به سوی صاحب خانه شدن

چند روزی است که عده ای با خوشحالی تمام گپ از صاحب شدن نمره زمین در جگره خیل، مرکز بامیان می زنند.
به قرار معلوم شاروالی بامیان چند نمره محدود در این منطقه به قیمت 5000 افغانی توزیع کرده است.

سبقت گرفتن از همدیگر، بی خبری دیگران، تشکیل پارت نزدیک در این پروسه به خوبی هویدا است.
عده ای دالر من که فعلا" کارمند موسسات هم هست، گوی سبقت را از دیگران ربوده اند، چون هم دوست و آشنا دارند هم پول، بنابر این نمرات هم مستحق آنهاست.

نیازمندان واقعی نه خبر شده اند و نه کسی به داد آنها نمی رسد، فکر نمی کنم این نمرات به زودی ساخته شود، زیرا کسانی که نمره گرفتن اند، به امید گران شدن آن در آینده و فروش آن گرفته اند، نه خانه ساختن و مسکون شدن.

در بامیان، مسئله زمین برای خانه ساختن از مشکلات جدی افراد بی خانه است، داکتر حبیبه سرابی هم بیش از دو سال است که از شهر جدید بامیان در دشت عیسی خان می گوید، اما هنوز ما شهری ندیده ایم، اندک خانه های ساخته شده در سرآسیاب، منطقه به اصطلاح مدرن بامیان به دالر کرایه داده می شود، حالا حالا ها باید مستأجر بود.

حمایت از آسیب دیدگان بهسود

جمعی از مردم، متنفذین، علما و فرهنگیان بامیان امروز و روز شنبه گرد هم آمدند تا درباره منازعه کوچی ها و مردم بهسود واکنش نشان دهند.

محکومیت این عمل (تجاوز)، یاد آوری سابقه تاریخی این معضل و ادامه انحصار و زورگویی، ارتباط آن با صلح و انکشاف امنیت، پروسه ملت سازی و کمک های عملی برای آسیب دیدگان از مهمترین آجندای این جلسات بود.

از سویی نمایندگان کوچی، مردم، رسانه ها و رهبران هزاره را در شروع این جنگ و دامن زدن به آن و استفاده سیاسی از آن مقصر می دانند، آنان می گویند که ما قباله داریم.

اگر آنها قباله دارند، چرا به محکمه مراجعه نمی کنند، چرا با سلاحهای سبک و نیمه سنگین بر روستائیان حمله می کنند، کشتن پیرمرد، زن و دختر نشانه جنگ از سوی هزاره هاست، آواره و بی جا شدن بیش از 5000 خانواده تنها از دره کجاب چه چیزی را ثابت می کند.

وانگهی دهقان فقیر هزاره که سابقه دیرینه این هجوم را دارد، حق ندارد از علفچر قریه اش استفاده کند، آیا او راه و رسم مالداری را یاد ندارد؟ آیا او حق دفاع از ملکیت اش ندارد؟

دولت با کمیسیون سازی اش که نتوانست این معضل را حل کند؟ پس مردم چه کنند؟ بنشینند تماشا کنند که عده با هزاران رأس مال و رمه کشتزار های آنان را تاراج کنند؟

۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

نابودی یادگار والی سابق

روز گذشته موتر های راهسازی اسکواتور سنگ فرش های بازار بامیان را تخریب می کرد.
سنگ فرش بازار بامیان یادگار ولایت آقای علی یار زاده بود، از بس که این سرک خراب بود، هر روز موتر وان ها و مردم سازنده این سرک را نفرین می کردند.

بالاخره این نفرین هم تمام شد، بازار بامیان می رود که یادگار داکتر سرابی را با خود داشته باشد، با ساخت این سرک که لورا بوش، بانوی اول ایالات متحده در دو هفته پیش آنرا افتتاح کرد، بامیان محروم یا هزاره جات صاحب دو کیلومتر دیگر سرگ پخته خواهد شد.

در بامیان سال گذشته برای اولین بار حدود دو کیلومتر سرک پخته شد و حدود شش صد متر سرک کانکریت شد.

ساخت سرک های پخته از آرزوی های دیرین مردم بامیان است.

۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

قباله ها باطل

امروز، در حدود صد نفر از اهالی پای کوه بابا دره فولادی مرکز بامیان، در اعتراض به تصمیم مقامات محلی برای باطل اعلان کردن قباله های زمین هایشان به ولایت و حقوق بشر آمده بودند.

آنها مدعی بودند، در زمان حکومت تره کی 1357، طی فرمان اصلاحات اراضی، زمین هایی به آنها تعلق گرفته و دولت وقت به آنها قباله داده است.

اما حکومت محلی، به آنها گفته که شما غضب ملکیت کرده اید! نمی دانم حکومت چه هدفی از این تصمیم دارد؟
آنچه معلوم است آنکه، چرا حکومت با انبوهی مشکلات می خواهد، صدها انسان را از خود ناراض کند!

نزاع کوچی ها و بهسودی ها

یکشنبه هفته گذشته بار دیگر دره کجاب بهسود، شاهد جنگ و جدال بین اهالی منطقه و کوچی ها بود.

به نقل از همکارانی که از ساحه دیدن کرده بودند، 8 نفر از اهالی به شمول دو پیرمرد هشتاد و پنج ساله، یک دختر دوازده ساله و دو شاگرد مکتب کشته شده اند، چند نفر مجروح و چند نفر مفقود و هزاران انسان آواره و بی جا شده اند و خانه های زیادی غارت و سوخت زمستان شان حریق شده بودند.

گفته می شود شماری از بزرگان و رهبران در افروختن این نزاع از هر دو طرف دست دارند، مردم بیچاره باید تاوان بدهند.

کوچی هم حق خود می داند از مالچر های هزاره جات، طبق روال گذشته که البته غیر عادلانه بوده استفاده کند ( استمرار انحصار) و ده نشینان بدبخت هم از اندک زمین های موجود در مناطق سرد و کوهستانی هزاره جات هم، حق خود می داند دفاع کند.

بعضی از مردمان هزاره با آب و تاب از این نبرد به عنوان یک شکست برای کوچی ها یاد می کنند.
سالهای گذشته هم این نبرد تکرار شده، در شدیدترین آن سال پار یازده نفر کشته شد.

نمی دانم، آوارگی ساکنان یک محل، نزاع و درگیری دو قوم، کشته شدن افراد تا به کی ادامه خواهد یافت؟

از خود ما

هفته گذشته رفته بودم کابل، در موتر تونس، سیدی میان سال و روحانی از بامیان، حدیث می گفت و در باب کرامت اهل بیت و سادات سخن ها گفت.
دیگر مسافران گوش می کردند و تایید، من تا نزدیکی های کابل از شنیدن آن سخنها کلافه شده بودم.

در نزدیکی های کابل بحث روی اصل و نسب شد، او می گفت: شاید شما ها (غیر سادات) نسبکی داشته باشید! رو به من کرد، گفت: "مرید دم امی تور نیه؟" من صدایی در گلو صاف کردم و سعی در کنترل عصبانیت ام کرده و گفتم: آقا صاحب اولا" من از استعمال کلمات "مرید و پیر" خوشم نمی آید، زیرا استعمال این واژه ها بار معنایی زیادی به دنبال دارد.

ثانیا" به نظر من هرگونه امتیاز طلبی و برتری خواهی بر مبنای اصل و نسب همان نژاد پرستی است که اصول اسلام با آن موافق نیست، و هکذا، دیگر مسافران به شمول راننده از این بحث من که از تحقیر و حقارت بیرون آمده بودند، بسیار خوشنود شدند، بطوریکه بر سرعت موتر افزوده شد و آقای محترم هم تا کابل سکوت اختیار نمود.

در تلویزیون های افغانستان بانکی بنام پشتنی بانک، همواره تبلیغ میکند که این بانک از خود ماست ( یعنی از پشتون ها).

در تکسی نشسته بودم، به طرف برچی روان بودم، مسافران همگی هزاره بودند، یکی شان گفت: خدا را شکر که این منطقه همگی از خود ماست و دیگران ( پشتون و تاجک ها) نیستند یا در حال فرار.

براستی، خود ما کی هستیم؟ چرا خود ما متشکل از پشتون، هزاره، ازبک و تاجیک نیستیم؟
چرا خود ما متشکل از همه انسان ها نیست؟

تا کی باید جدا، جدا باشیم؟

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

گفتمان هفتگی

یکی از آرزوی های دیرینه ام تشکیل جلسات گفتمان، پرسش و پاسخ برای دوستان همفکر بوده است.
یک نفر از اهل مطالعه و تحقیق دعوت به ارایه موضوع شود و دیگران فرصت تبصره و سوال و جواب باشد.

در جلسه انجمن ژورنالستان این پیشنهاد مورد قبول واقع گردید، قرار است اولین جلسه آن پنج شنبه این هفته در سالن مخابرات دایر گردد.

سرگردانی هنرمند

ناصر سروش هنرمند دمبوره نواز بامیانی امروز آمده بود، از من تقاضای کمک داشت.
او یک گروپ چهار نفری هنرمند طبله نواز، غیچک نواز و آواز خوان دارد، جای برای تمرین و هماهنگی ندارند و بودجه ای برای خرید وسایل.

تعریف می کرد که چطور علی عرفان رئیس رادیو بامیان به او وعده همکاری و کار داده بوده اما پس از چند ماه که ماهی دو هزار افغانی می داده وی را به علت اینکه قبل از ظهر معلمی می رفته جواب داده است.

سروش با اندوه گفت که چند وقت قبل به دعوت سرپرست یک پسته پلیس برای اجرای دمبوره به انجا رفته اما، پلیس های دیگر، آن پسته و وی را بازداشت کرده بودند، حتی اسباب آلات موسیقی اش را .

سروش فعلا" با همکارانش در یک هوتل پلاستیکی که یک تن از افراد گروه اش برای امرار معاش دایر کرده روزگار به سر می کند، وقت تمرین دیگر مردم ها مزاحم اش می شوند.

آمریت جوانان به وی وعده معرفی به سایر سازمان ها داده است.
سروش با یأس و نومیدی درباره هنر و هنرمند محلی یاد کرد.

من به وی مشوره هایی دادم که مأیوس نباشد، کمی از خودشان مایه بگذارند، آینده خوبی در پیش رو دارند و نزد حاجی فدا مسئول حزب وحدت که شاعر و فرهنگی هم هست برود، شاید کمک اش کند.

دومین انتخابات انجمن ژورنالیستان بامیان

دیروز بعد از ظهر در حدود بیست نفر از دوستان ژورنالست بالقوه و بالفعل در محل آمریت جوانان گرد هم آمدند تا انتخابات هئیت مدیره را برگزار نمایند.

انجمن بطور رسمی، یکسال می شود که تشکیل شده است، نداشتن اعضای ثابت و اصلی از مشکلات اساسی است که دیروز هم شاهد آن بودیم.

عده ای تازه وارد، نمی دانم ژورنالست هستند یا خیر در جمع حاضر بودند، راهکاری سنجیدیم که هرکس بطور کتبی تقاضای عضویت نماید، عضو شوند و بعد صاحب رای گردند، اما درخواست های عضویت بررسی نگردید و اتوماتیک تمام درخواست ها پذیرفته شد.

انتخابات در نهایت شفافیت و دیموکراتیک برگزار شد، اما صاحب رای شدن تازه وارد ها که ژورنالست بودن آنها هم محرز نشد، اشکال اساسی بود که هم چنان امسال هم باقی ماند.

برخی دوستان مرا هم پیشنهاد کردند که کاندید ریاست و معاونت گردم، هرچند موافق نبودم، زیرا به علت مشغله های زیاد از درگیر کردن در کار اجرایی دیگر هراس دارم، اما برای تست خود در معاونت کاندید کردم، نجیب الله اخلاقی هم که از بچه های یکاولنگ است و ارتباطات زیاد با جوانان دارد هم کاندید بود و موفق هم شد، رأی بیاورد.

نجیب با اینکه سن و سال زیادی ندارد، اما توانسته است در بامیان برای خود جای پایی باز کند، سکرتر حبیبه سرابی، منشی جمعیت دفاع از میراث های فرهنگی بامیان، آمرعمومی جوانان از پست هایی است که به تازگی صاحب آن شده است، هرچند که مدعی است از چنگ دو زن( داکتر حبیبه سرابی والی بامیان و فاطمه کاظمیان، رئیس امور زنان) فرار کرده است.

مهدی مهر آیین، رئیس دوره قبلی، موفق شد بار دیگر رئیس شود، مهدی پشتکار تعقیب این گونه مسایل را دارد، نمی دانم علاقه دارد یا عشق شهرت طلبی و گل محمدی که کارمند تلویزیون بامیان و فارغ التحصیل فاکولته ژورنالیزم مزار هست به عنوان منشی انتخاب شد.

اعضای که دیروز شرکت کرده بودند، اکثرا" جوان و از دانشگاه بامیان هستند، به گمانم اکثرا" هم بی تجربه اند و شوخ طبع اگر کار دست خودشان ندهند، خوب است.

هادی غفاری که باتفاق چند نفر دیگر از ژورنالستان بامیان، مدعی است که صاحبین اصلی انجمن ژورنالستان، آنها هستند، در این انتخابات شرکت نکرد، او لاف می زند که انجمن را در سطح ژورنالستان کل مناطق مرکزی توسعه می دهد، او دوست دارد که قدرت را تسخیر کند.

۱۳۸۷ خرداد ۲۶, یکشنبه

بزرگترین فرار در تاریخ زندان های افغانستان

شب شنبه طالبان با یک عملیات از قبل طراحی شده بر زندان قندهار یورش می برند و موفق می شوند تمام زندانیان را که بالغ بر 1300 نفر بود فراری دهند.

بیش از 350 نفر از افراد طالبان در بین زندانیان شامل بودند.
آنان با عملیات انتحاری و دیگر نیروهای پیاده موفق میشوند که نگهبانان را کشته، دیوار زندان را خراب و همه زندانیان را رها کنند.

این هم یک دلیلی دیگر بر ساختار فاسد دولت آقای کرزی، طالبان با حجمی از نیرو و امکانات در درون شهر می آیند، میزنند و می برند و می روند و آقایان در فکر اختلاس و دزدی از پول گدایی.

زندان بامیان هم در درون یک حویلی کرایی است، که حدود پنجاه زندانی و متهم در آن به سر می برند، این زندان هم به شدت آسیب پذیر است.

کندی رسیدگی به دوسیه ها، بلاتکلیفی عده کثیری از محبوسین و نداشتن امکانات و سهولت های اولیه، نداشتن معاش کافی زندانبانان همه می تواند از دلایل اصلی فرار زندانیان باشد.

چرا بیش از 350 زندانی طالبان در زندان غیر مصون قندهار، مرکز طالبان نگهداری شده اند؟

این هم از روز مادر

بالاخره پس از چند روز زحمت و تلاش روز مادر هم با موفقیت برگزار شد.
لیسه شیرین هزاره که یاد آور نام یک اسطوره در جامعه ما می باشد، شاهد حضور دهها مادر بودند.

کمیسیون مستقل حقوق بشر دفتر بامیان این روز را امروز 26 جوزا تجلیل کرد، سخنرانی مقامات، سخنرانی خانم رضایی به عنوان یک مادر فعال و نمونه ، اجرای پارچه شعر و دکلمه و مسابقه زنده، مخصوص مادران از بخش های مهم این برنامه بود.

من در اجرای مسابقه زنده کوشش کردم که سهم زنان روستایی را برجسته سازم، از آنها خواستم که بگویند، از پشم چه چیزهایی ساخته می شود، طرز ساخت قوروت، حلوای سرخ، لیتی و چوب جوش را شرح دهند، هم چنین از زنان نام آور هزاره هم نام ببرند.

در ختم مجلس، جوانی بنام محقق، که به نمایندگی دفتر ملل متحد در امور پناهندگان آمده بودند، خیال کرد این روز از غربی ها گرفته شده و به شدت انتقاد کرد، که من بلافاصله جواب دادم که این روز ملی است، روز بین المللی مادر یازدهم می یا 22 ثور است.

نبود موسیقی محلی، از دیگر کمبودی های این مراسم بود.
اجرای برنامه ها مطابق پلان، سخنرانی های کوتاه و توزیع درست پذیرایی و شور و هیجان مسابقه زنده از دیگر برجستگی این محفل بود.

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

سردردی شدید

شب گذشته سردردی میگرنی به سراغم آمد.
هفته گذشته نیز این بیماری را تجربه کردم.

سالهاست که با این بیماری در رنج ام، سه ماه پیش دکتر ناصر محقق، علت را در معده تشخیص داد و دارو هایی داد، اما اثر متداوم نداشت.

نور شدید آفتاب، بوی سگرت و عطر، سر وصدا، اعصاب خراب، سردردی ام را زیاد می کند.
در خانواده ما چند نفر دیگر هم به این مرض مبتلا هستند.

دیشب عرفان والهه جان هم برایم از خدا دعا می کردند که سرم خوب شود.

روز مادر

دیروز 24 جوزا روز مادر در افغانستان بود.
نمی دانم به چه مناسبتی، این روز را به نام روز مادر نام نهاده اند، اما مادر واژه قشنگی است.

هر چند، من امسال مادرم را از دست داده ام که این روز را به او تبریک بگویم.
بخش زنان، دفتر ما هم فردا از این روز با برگزاری مراسم سخنرانی در لیسه شیرین هزاره، دره فولادی مرکز بامیان تجلیل می کند.

من باید برای این محفل آمادگی بگیرم، از یک سو موتر ام هم آب اش را از دست می دهد و جوش می آورد، باید به تعمیرگاه بروم و از سویی آخرین روز کارگاه وبلاگ نویسی هم هست.

کارگاه وبلاگ نویسی در بامیان

نسیم فکرت یا سهراب کابلی، نفهیمدم که کدامش را دوست دارد به همراه معصومه ابراهیمی و حبیب صادقی و دو تا خارجی به دعوت انجمن ژونالستان بامیان برای برگزاری کارگاه وبلاگ نویسی به بامیان آمده اند.

عده زیادی از دوستان خبرنگار بامیان در تنها کافی نت بامیان گرد هم آمدند تا از این کارگاه استفاده نمایند.
سهراب خیلی زحمت می کشد، آنطور که فهمیدم برای این کار پول و فندی هم ندارند.

برای اینکه به این دوستان در بامیان خوش بگذرد، پنج شنبه را به اتفاق آنها را با موتر خودم به دره سرسبز قاضان بردم.
آنان از این بابت خوش بودند، من و خانوداده ام نیز، زیرا با دوستان فرهنگی بیشتر آشنا شدم.

این وبلاگ هم نتیجه این کار است.

دستاورد کار جمعی

دیروز جمعه بود، بعد از ختم دومین روز از کارگاه وبلاگ نویسی در بامیان جلسه مجمع عمومی انجمن ژورنالستان بامیان تشکیل شد.
این جلسه در فضای باز زیر سایه درختان، پشت مکتب لیسه ذکور مرکز بامیان در غربت خاص برگزار شد.

در این جلسه بیست و یک نفر از جوانان پر انرژی که به نحوی در امور خبرنگاری مصروف اند یا علاقه مند اند شرکت کرده بودند.
مهدی مهر آیین رئیس انجمن گزارشی از عملکرد یک ساله انجمن را ارایه کرد.

تلاش برای راجستر شدن، آخرین مراحل ثبت نشریه، برگزاری کارگاه وبلاگ نویسی، دعوت از یک گروه از ژورنالستان هالندی و ... کارها، بدون هیچ بودجه کارها و دستاورد های بزرگی است.

این دستاوردها نتیجه کار گروهی است، هرچند که کار کردن بصورت گروهی در جامعه ما افغان ها کمتر رواج دارد.
بعضی ها هم نمی خواهند که ما دستاورد داشته باشیم.

اما من امید و آرزو دارم که کار گروپی ما نتیجه دارد.
من آماده ام که تجربیات خود را در امور خبرنگاری از طریق برگزاری کارگاه وبلاگ نویسی به سایر دوستان انتقال دهم .