۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

خانه ژورنالستان بامیان

دیروز روز مهمی بود برای اصحاب رسانه در بامیان، مرکز رسانه های بامیان یا خانه ژورنالیستان افتتاح گردید.
در این محفل گفته آمد که از سال 2002 که تنها یک نفر در این عرصه در این مکان کار می کرد امروز به 42 نفر رسیده است، بیش از 30 عنوان جریده تاکنون در بامیان نشر شده است و بیش از 45 وبلاگ در بامیان یا درباره بامیان در صفحه نت وجود دارد، دو رادیوی محلی وجود دارد، 5 تلویزیون با آنتن های ساده قابل دسترسی است؛ هر چند گفته شد شمار ژورنالستان، جراید و وبلاگ های فعال کمتر از آنچه ذکر شد می باشد.

غیر مسلکی بودن و غیر بومی بودن چالشی است فراروی رسانه های بامیان و مرکز رسانه ها آمده است که این چالش را تغییر دهد، آرشیوی ارزشمندی از جراید چاپ شده را جمع آوری کرده بودند و نیز صفحات از وبلاگ ها را نیز چاپ کرده بودند.
و نیز اعلام شد که به زودی رادیوی محلی جدیدی بنام "پیوند" به خانواده مطبوعات بامیان می پیوندد.

این مرکز را عباس آگاه، همان تنها ژورنالیست سال 2002 به اتفاق چند همکار دیگر تأسیس کرده است و به اصطلاح پاتوقی را برای خانواده مطبوعات فراهم کرده است.
قبل از این  هادی غفاری با انجمن اش که داعیه رهبری ژورنالیستان بامیان و گاهی تمام هزارستان را داشت تنها بود، اینک رقیب سر سخت و قدرتمندی با امکانات انسانی و مادی پیدا کرده است، خدا کند این رقابت به خیر ما مردم باشد.

در ضمن یاد آوری شد که  این وبلاگ سال گذشته در مسابقه جهانی وبلاگ نویسی دویچه وله مقام اول را در بین وبلاگ نویسان فارسی از دیدگاه خوانندگان کسب کرده است و این برای مطبوعات بامیان یک دستاورد است و به همین مناسبت برای این حقیر به درخواست محترم اکبری رئیس اطلاعات و فرهنگ و شفق عضو شورای ولایتی دو مرتبه چک چک زده شد، هر چند از این اعلام بیش از یک سال می گذرد اما بازهم جای شکرش باقی است.

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

کربلایی ها!

امروز چاشت در حالیکه بطرف خانه می رفتم، سرک بازار راه بندان بود و مملو بود از کاروان های کربلایی ها که به تازگی آمده بودند، دوستان، اقوام و خانواده شان به استقبال شان رفته بودند.
اکثر کربلایی ها پیرمرد یا پیر زن بودند و این اوج محبت خانواده و جوانان را نشان می دهد به کهنسالان.
اکثر مردم ما به طور سنتی آرزوی رفتن به کربلا را دارند و خیلی خوشحالند که در این آخر عمری به این آرزوی شان می رسند، گذشته از ثواب معنوی این سفر که بستگی به عقیده شخصی افراد دارد و هزینه ها و مشکلات این سفر؛ همین که این پیرمرد یا پیرزن در این آخر عمری پا را از قریه خویش بیرون می گذارد و راهی ممالک دیگر می گذارد خود ارزش دارد.

البته این استقبال، خاطرات مرا هم از سفر به عتبات عالیات که در معیت مادر خدابیامرزم بعد از حمله آمریکایی ها انجام داده بودم، زنده کرد، آخر من هم چند روزی را در بین الحرمین قدم زده ام!

تجلیل از میلاد پیشوای شهید-3

چند نکته دیگر درباره تجلیل از میلاد پیشوای شهید:
  • دوستان دانشجو پیشنهاد کردند که جایزه ای بین المللی بنام "جایزه بابه" را می خواهند بنیان گذاری کنند و هر سه سال یکبار به کسی که در راه عدالت اجتماعی و حقوق بشر گام های ارزنده ای را بردارد تقدیم خواهد شد، البته منوط است که فرزندان بابه در سرتاسر جهان از این طرح پشتیبانی کنند.
  • صادق علی یار هم طرحی را پیشنهاد داد که فرزندان بابه کنگره ملی را تأسیس کنند، و سالانه نشست عمومی داشته باشند و مسئولینی را برای اداره آن از طریق انتخابات عمومی تعیین کنند و معیار هم همان خط، فکر و اندیشه رهبر شهید می باشد.
  • چون جلسه برای استاد شهید بود و تبلیغات زیادی هم برایش نشده بود و دست اندرکاران هم دانشجو و کم بضاعت بودند اما استقبال بی نظیر بود، سالن کوچک مرکز آموزشی میراث فرهنگی گنجایش آن همه شرکت کننده مشتاق را نداشت از یکی از مسئولین برنامه پرسیدم چرا سالن خانه علم دانشگاه را نگرفته اند، وی گفت مسئولین همکاری نکردند و از ما مطالبه 100$ پول کردند و سال گذشته هم گفتند که دانشگاه جای محافل سیاسی نیست، به نظر من اگر سالن دانشگاه بامیان در خدمت دانشجویان که می خواهند برای رهبر شهید، که خود از بنیانگذاران آن دانشگاه می باشد نباشد به چه دردی خواهد خورد؟ و مسئولین دانشگاه نباید محافظه کاری کنند، بامیان متعلق به مزاری است، جای جای این خاک یادگار مزاری است آیا دیگران که همه کشور را برای قهرمان ملی شان به گروگان گرفته اند به فکر قانونی بودن این گونه فعالیتها هستند؟

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

تجلیل از میلاد پیشوای شهید-2

خاطره جواد ضحاک از رهبر شهید مربوط می شد به دیدار محمود مستیری، نماینده ملل متحد در امور افغانستان با رهبر شهید.

او گفت:  روزی محمود مستیری از پاکستان آمد به کابل و بطور اختصاصی در کارته سه با رهبر شهید گفتگو کرد و به پاکستان بازگشت، شب هنگام که تلفن ستلایت را که کنار پنجره بود روشن کردم لیلا بهار مست خبرنگار بی بی سی زنگ زد و گفت می خواهد با مزاری درباره این گفتگو مصاحبه کند، استاد هم پذیرفت،

در حین مصاحبه یک گلوله غول پیکر شورای نظار در حویلی مجاور فرود آمد، من، سید علی (بادیگارد رهبر شهید) و یک نفر دیگر که کنار دیوار نشسته بودیم به محض شنیدن صدای انفجار به رسم عادت آن روز روی اطاق دراز کشیدیم (پوروت کردیم)،
بعد از چند لحظه زیر چشمی نگاه کردیم که استاد با آنکه کنار پنجره بود، عمامه و چپن اش  مملو بود از خرده های شیشه، هم چنان نشسته بود و مصاحبه را ادامه می داد، ما از شرم از روی اتاق بلند شده نمی توانستیم، صدای آن تلفن بلند بود و ما صدای خبرنگار را می شنیدیم که از استاد می پرسید، چی گپ شد؟ من چند دقیقه بعد تلفن می زنم، ولی استاد گفت خیریت است مثلی که یک هاوان در همین نزدیکی ها فرود آمده و به سئوالات تان ادامه بدهید.

بعد از ختم مصاحبه آن خبرنگار به رهبر شهید گفت: شما شجاع ترین مردی هستید که من تاکنون دیده ام، از صدای انفجار من در لندن ترسیدم، حال آنکه شما در آنجا هیچ نترسیدید.

و ضحاک افزود در کنار مزاری ترسوترین و بی غیرت ترین آدم اگر قرار می گرفت نترس و با غیرت می شد!

تجلیل از میلاد پیشوای شهید-1

"مجمع گفتمان دانشجو" از پنجم جوزا سالروز تولد رهبر شهید دیروز در سالن میراث های فرهنگی بامیان، تجلیل به عمل آورد.
جمعی از دانشجویان پیرو خط رهبر شهید با اخلاص تمام و با اتکاء به همت و سعی فردی شان این محفل را که عده زیادی شرکت کننده داشت تدویر کرده بودند.
در این محفل سخنرانانی هم دعوت شده بودند تا درباره افکار و اندیشه های آن رهبر شهید سخن گویند و در لابه لای برنامه، ستاره آواز بامیان، ضیاء رستمیان، دیگر دانشجوی دانشگاه بامیان، دمبوره خویش را برای رهبر شهید کوک می کرد.

بسم الله تابان، مشاور ولایت، وبلاگ نویس درباره مزاری و نقش جوانان، رمضان احمدی، رئیس فاکتولته علوم اجتماعی درباره حکومت از دیدگاه مزاری، اسماعیل ذکی، مسئول جامعه مدنی درباره وضعیت امروزه هزاره ها، صادق علی یار هم درباره مزاری مکتب پر پیرو و راه بی رهرو سخنرانی ها نمودند.

جواد ضحاک، رئیس شورای ولایتی نیز از خاطرات خویش که همراه رهبر شهید در سه سال مقاومت غرب کابل داشت صحبت کرد و محمد کریمی، از مسئولین حزب وحدت دفتر بامیان نیز که جو بر او حاکم شده بود، نظم هایی را سروده بود قرائت کرد.

و دوستان دانشجو اینجانب را مکلف کرده کرده بودند در باب نظام فدرالی که رهبر شهید بیست سال پیش به عنوان طرح راهگشا در حل بحران های آن روز پیشنهاد کرده بود مطالبی را تهیه نمایم که من هم این کار را کردم و با توجه به دلایل رهبر شهید در پیشنهاد این طرح و پیش بینی های وی از عدم تطبیق آن، به جرعت می توان گفت آن طرح یکی از مدرن ترین پیشنهاد های حل بحران آن روز بود که متأسفانه مورد توجه قرار نگرفت.

کجاب، زندگی در ترس و هراس!

این گزارش را در سفری که هفته آخر ماه ثور به کجاو داشتم نوشتم و اکنون در روزنامه هشت صبح به نشر رسیده است.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

مرگ غریب!

دیروز به اتفاق خانواده رفته بودیم دره فولادی و در راه به خانه یکی از خاله های سابق احسان نیز سر زدیم.
خاله احسان معذرت خواهی کرد  که گرفتار بوده، چون ختم قرآن داشته و ... و ختم قرآن را بخاطر فوت شوهرش گرفته بوده است، یک هفته می شود که او فوت کرده و ادامه داد که تازه در بازار کار پیدا کرده بود و شب جمعه به خانه آمد و در ناحیه قلب اش احساس ناراحتی می کرد، بردیم شفاخانه که آنجا جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مبلغ یک لک افغانی قرض دار بود و دو سیر تخم ریز زمین داشت که ملاها فیصله کرده و آنرا به فروش رساندند و برادرش آن زمین را خرید و قرض های وی را ادا کرد.
حالا او مانده است، سه طفل صغیر یتیم و یک جای خانه و از امروز باید برود سر کار پروژه لحاف دوزی است که موسسه حمایه اطفال آنرا در آن منطقه به مدت یک و نیم ماه دایر کرده است.

اگر خاله احسان این داستان را تعریف نمی کرد، ما نمی فهمیدیم که شوهرش فوت کرده است، چون هیچ نشانه دیگری نبود و چقدر کارهای ترک و تقسیم به سرعت انجام شده است و مرگ غریب هم حکایت خود را دارد!

(اصطلاح خاله در اینجا به کسی گفته می شود که از طفل نگهداری می کند)

تجلیل از شهیدان گمنام!

روز پنجشنبه از منار یاد بود شهدای گمنام در جر ابتدای میدان هوایی پرده برداری شد، این محل به قول باشندگان منطقه، محل دفن شهدای سه دهه گذشته می باشد؛
1- در ابتدای انقلاب مردم خداجوی هزاره از سرتاسر هزارستان گردهم آمده و قیام عمومی را بر علیه کمونیست ها در بامیان شروع می کنند، عده زیادی از آنها کشته می شوند که همگی شان در این محل بصورت دسته جمعی دفن می گردند.
2- دسته دوم شهدایی هستند که در دوران جنگ های داخلی در بامیان کشته شده و در این جا دفن می گردند.
3- دسته سوم شهدایی هستند که در دروان حاکمیت طالبان توسط این رژیم قتل عام گشته و در اینجا دفن می گردند.

ساخت منار یادبود شهدای گمنام اقدامی است ارزنده برای یاد بود و قدردانی رشادت های آن مجاهد مردان، اما آنچه که امروزه فراموش شده است آرمان ها و اهداف آن شهیدان و نیز بی توجهی به خانواده ها و فرزندان آنها می باشد.
تجلیل از شهیدان بدون توجه به موارد فوق ناقص و در بعضی موارد بیهوده خواهد بود.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

کجاو، زندگی در بیم و هراس!

در مأموریتی کاری به همراه هیئتی  از سوی حقوق بشر رفته بودم دره کجاو بهسود، به هدف بررسی وضعیت حقوق بشری مردم آن دیار به ویژه بعد از آنکه کوچی ها در ساحات دشت گله مستقر شده و هفته گذشته یک پلیس را کشته و سه نفر دیگر آنها را زخمی کرده اند.

گزارش مفصل در سایت کمیسیون مستقل حقوق بشر، روزنامه هشت صبح یا ماهنامه حقوق بشر نشر خواهد شد، اما به طور خلاصه آنکه هزاران انسان اعم از زن و مرد، کودک و جوان و کهنسال مجبور شده اند خانه و کاشانه شان را ترک کنند، بیش از ده مکتب و سه کلینیک جامع تعطیل شده است، آنانی هم که مانده اند ( تک و توک مردان خانواده و عده ای از زنان)، نمی توانند زمین و زراعت و یک عمر خاطرات شان را به همین آسانی ترک کنند و تا ناچار نشوند، خواهند ماند اما بیم، ترس، وهم و لحظه شماری برای هجوم کوچی ها آنها را ترک نمی کند، زندگی در بیم و هراس تاکی ادامه خواهد یافت!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

کوچی ها بازهم

خبرهای رسیده از دره کجاب که خط اول هجوم کوچی ها به هزارستان است، حاکی از آن است که مردم این دره را ترک کرده اند، کجاب از دره های سرسبز و خوش آب و هوای بهسود است و جمعیت زیادی هم دارد، عده زیادی سالهای گذشته آنجا را ترک کرده و باقیمانده اش هم امسال، اکثر آنها کابل رفته اند.

و بازهم گفته می شود که کوچی ها در دشت گله منطقه ای بین خوات، کجاب، تیزک و دایمیرداد با ساز و برگ نظامی آمده اند و روز گذشته بین آنها و پلیس درگیری شده است.

روزهای آینده خبرهای موثقی از آن منطقه برایتان خواهم نوشت.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

وعده های ...


سال گذشته چندین پروژه افتتاح شد و قرار شد تا چند ماه آینده به بهره برداری برسد و وعده هایی داده شد، ولی تاکنون خبری از آنها نشده!
  1. لیسه مسلکی با تمام تجهیزات به معارف واگذار شد و قرار شد امسال شاگرد بپذیرد اما...
  2.  زمین شهرک معلمین در مرکز و یکاولنگ تثبیت شد و قرار در آینده نزدیک توزیع شود اما...
  3.  مکتب متوسطه زرگران قرار بود تا چهار ماه آینده به بهره برداری برسد اما...
  4. لیله دانشگاه و لیله تربیت معلم قرار بود به بهره برداری برسد اما...
  5. قرار بود یک شفاخانه مجهز از سوی ایرانی ها ساخته شود اما...
  6. قرار بود لیسه افغان ایران از سوی ایرانی ها ساخته شود اما...
  7. کار ساخت بند برق توپچی به ظرفیت 750 کیلو وات در ماه ثور سال گذشته آغاز شد و قرار بود تا دو سال دیگر به بهره برداری برسد اما تاکنون بیشتر از همان یک سنگ تهداب سنگ دیگری روی آن گذاشته نشده است!
  8. قرار بود لین کشی برق به سه قریه مرکز بامیان شروع و ختم شود اما...
  9. قرار بود ساختمان مکتب قابلگی به بهره برداری برسد اما...
  10. قرار بود برای مغاره نشینان زمین توزیع شود اما...
  11. قرار بود دوره شبانه دانشگاه بامیان راه اندازی شود اما...
  12. سفیر آمریکا وعده 30 ملیون دالر، وزیر مالیه وعده 5 ملیون دالر، وزیر مبارزه با مواد مخدر وعده 2 ملیون دالر وزارت شهرسازی وعده 1 ملیون دالر بودجه در سال 1389 برای بامیان دادند اما ...
  13. و چندین وعده های دیگر

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

انجمن زنانه

من می خواهم یک انجمن بزنم، نامش و فعالیت اش عموم مردم افغانستان را در بر می گیرد ولی اعضایش را خانواده ام تشکیل خواهد داد (من، خانمم، الهه، عرفان و احسان) اگر برای ثبت با مشکل روبرو شد از قربان که با خرش آب می آورد و خاله ای که روزانه می آید و احسان را نگهداری می کند هم می شود استفاده کرد.

می خواهم این انجمن را به نام خانمم ام ثبت کنم، دامنه فعالیت اش هم توسعه و بهبود وضعیت زنان خواهد بود، هدفم این است که به این قشر آسیب پذیر خدمت کنم و ... و هدف اصلی ام را که خود می دانید لازم به تکرار نیست.

سفارت آمریکا دفعه پیش 7 انجمن را که در راستای زنان کار می کرد فند داد یا کمک کرد و این دفعه 27 انجمن را؛ پول ترانسپورت، حق الزحمه ترینر، وسایل کار، تجهیزات اداری و ... آن پس از ختم کار برایمان می ماند، خدا برکت دهد!
البته در قست وسایل کار و تجهیزات اداری اش اگر آن افغان های واسطه انصاف کرده و کمتر قیچی کنند برای چند مدتی قابل استفاده خواهد بود.
رسانه و فضولی هم نیست که پرسان کند که چقدر گرفتی، کجا مصرف کردی و کارت چه تأثیر و کیفیت دارد.
به این می گویند انکشاف حقوق زنان، کمک به خود کفایی زنان و نهادهای زنانه و البته مبارزه با فساد، اختلاس، سوء استفاده و ...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

جهان و محرومیت هزاره ها

احمد بهزاد نماینده پارلمان در مصاحبه ای که در شماره دوم هفته نامه "پرسشگر" نشر شده است، محرومیت بامیان را نشانه تفاوت در شعار و عمل جامعه جهانی دانسته است.
وی می گوید شش سال پیش با تعیین شدن داکتر سرابی به عنوان والی بامیان امیدواری هایی وجود داشت که جامعه جهانی به این ولایت آمده و سرمایه گذاری کنند اما آنها این کار را نکردند، آنها از حقوق زن و کار زن در مدیریت های کلان حرف می زنند اما برای موفق نمودن مدیران زن تلاش نمی کنند به همین سبب خانم سرابی هم کار شایسته ای برای بامیان انجام داده نتوانست.
رسالت رسانه هاست که به افکار عمومی غرب بگویند که سردمدارانشان در عملی ساختن شعارهای شان به ویژه درباره حقوق زنان صادق نیستند.

وی می افزاید مردم هزاره در کنار مشکلات داخلی در سطح کلان و بین المللی هم مشکل دارند، مشکل آن است که در بین کشورهای کمک کننده به افغانستان یا کشورهای تأثیر گذار بر مسایل افغانستان "لابی" ندارند، نتوانسته ایم بامیان را و محرومیت اش را برای آنها معرفی کنیم، زبان آنها را نمی فهمیم و سیاست مداران ما نیز ضعیف هستند.
فعالان اجتماعی_فرهنگی و رسانه ها باید دردهای تاریخی جامعه و شرایطی اسفناکی که در ده سال اخیر داشته ایم را کتمان نکنند و آنها را نشر کنند به ویژه در رسانه ای غربی و خارجی، این می تواند کمک کند به محرومیت زدایی مان.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

واکنش به مرگ بن لادن

بابه محسنی سخنگوی شورای علمای بامیان هم اکنون خبر کشته شدن بن لادن را از طریق موتر هایلکس عبدالله برات که بلند گوهایی به آن نصب شده است در دره فولادی به عنوان یک خبر خوش اعلام می کند.

وی همچنین در این اعلان خویش آرزوی مرگ ملا عمر را هم به زودی می کند.
مردم دهقان کار دره فولادی در واکنش به این اعلان به وجد آمده و در حال خوشحالی می باشند.

دره فولادی برای مردم بامیان خاطرات مرگ، قتل عام و فرار دسته جمعی در سال 1377 را که طالبان و القاعده عاملین آنها بوده با خود دارد.

مرگ بن لادن

گفته می شه که بن لادن کشته شده، شاید این خبر، آمریکایی ها و غربی ها را خوشحال کند و خیال آنها را حالا حالاها از این غده سرطانی راحت کند اما برای ما خبر خوشحال کننده ای نیست!

نه از آن جهت که طرفدار او و گروه اش باشیم، بیشتر به این علت که فکر می کنم تروریزم، تحجر و بنیاد گرایی در کشور ما ریشه دار است و باقی خواهد ماند از ارگ ریاست جمهوری، وزارت معارف، شورای عالی صلح، شورای ملی گرفته تا ملا صاحب محمد عمر آخوند.
یک نمونه جدید اش را به عنوان دلیل می آورم.

دوست جوانم که به تازگی در یک آژانس خبری کار پیدا کرده است، هفته گذشته گفت به دفتر کارم در کابل تلفن کردم که یک مکتب توسط یک خارجی در بامیان ساخته شده است، روی این خبر کار کنم یا نه؟ ادیتور به من گفت برو تحقیق کن چطور یک کافر حاضر شده مکتب جور کند؟!

عکس های بیشتر از راهپیمایی دیروز

در تظاهرات دیروز فرصت یافتم که عکاسی کنم، آنهم از نوع پورتره (چهره)
نتایج را با شما شریک می کنم.










 
راهپیمایی هایی که فعالین مدنی یا بنیاد توازن راه اندازی می کند به نظرم اهمیت و تأثیر زیادی دارد، هرچند که مردم بامیان در حال حاضر آنرا درک نمی کنند، در راهپیمایی دیروز کسانی که بطور واقعی برای این مشکل دادخواهی می کردند خیلی کمتر از شمار تماشاچیان، خبرنگاران و نیروهای امنیتی بودند.

این خیلی مدرن است که عده ای سر چوک جمع شوند، کسی سخنرانی کند و بطور واضح رئیس جمهور، معاون رئیس جمهور، وزیر و دیگر مقامات را متهم به بی کاره گی، رواداشتن تبعیض و ... کند و آخر کار اعتراض شان را با یک حرکت سمبولیک پایان داده  و متفرق شوند، این حرکت نمایش واقعی و نهادینه کردن دموکراسی، جامعه مدنی و ... است.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

برای کارگر

دیشب داشتم با موتور سایکل  از سرآسیاب به طرف خانه می رفتم، سرک ها تاریک بود، کارگران شهرداری مشغول جارو کردن چوک رهبر شهید و سرک زیر کوتل چونی بودند، لباس های تاریک سورمه ای آنها به زحمت در زیر نور چراغ موتور سایکل دیده می شد، موتر وانان و موتر سایکل سواران هم که بی دقت اند و ناشی، اگر خدای ناکرده کدام حادثه ای رخ دهد...

درست است که در مملکت ما جان انسانها ارزش و بهایی ندارد و کدام مقام هم در صورت حادثه احساس مسئولیت نمی کند، اما شهردار محترم باید مطلع باشد که حفظ جان کارگران با هیچ چیز دیگر برابر نیست!

حداقل می تواند چند تابلوی شبرنگ دار در عرض سرک بگذارند یا به لباس کارگران کمربند شبرنگ دار و ... نصب کند.
اگر چنین علایم ایمنی را ندارند بازارهای لیلامی بامیان پر از لباس های مستعملی است که نشان های ایمنی شبرنگ در آن موجود است.

این پست را بمناسبت روز جهانی کارگر به تمام کارگران صدیق و زحمت کش شهرمان تقدیم می کنم.

چوک هریکین

دهها تن از مردم بامیان امروز در اعتراض به عدم توجه دولت و وزارت آب و برق به مشکلات بی برقی، بی آبی و بی کاری (بمناسبت روز جهانی کارگر) تظاهرات اعتراض آمیز نموده و با نصب یک دستگاه هریکن سمبولیک در چوک مقابل دفتر حزب وحدت، آن چوک را بنام چوک هریکین (میدان فانوس) نامگذاری کردند.




 کارگر محتاج برق



 شهروند ژورنالیست