۱۳۹۲ اردیبهشت ۷, شنبه

دل زدن به دریا

دل زدن به اقیانوس با یک کشتی یا لنج چوبی ماهیگیری که فقط برای کناره ساحل یا مسافت های کم طراحی شده است را برای رسیدن به استرالیا را نمی دانم چه بنامم؟

 اما اگر در شرایط واقعی قرار گیرید می بینید که دست تان از زمین و زمان خالی است هیچ کاری نمی توانید انجام دهید مگر توسل به ماورای طببعت و دعا و ... و تا چشم کار می کند اقیانوس است و آب و این چوب با ده برابر ظرفیت خودش مسافر بیچاره را که هر کدام به امید رسیدن به زندگی بهتر در تلاش هستند را در خود دارد.
و عده زیادی هم (ایرانی، عرب و زوارهای مقیم ایران) با زن و بچه خود در این کشتی قرار دارند.
حالا مردها این دیوانگی، هزاره برو، نبود خرد و تحلیل و اندیشه یا استیصال و درماندگی  این ریسک را قبول کرده اند و در صورت مواجه شدن با خطر غرق شدن که فی صدی زیادی تهدید وجود دارد آن کودکان معصوم و زن افغانی که خود تصمیم گیر نیست چه گناهی دارند که قربانی این بی خردی پدر و مرد خانواده می شوند؟

از سال 2001 بیش از شش صد نفر زن، مرد و اطفال در مسیر اندونزی- کریسمس غرق  دریا شده اند حالا تأسف برای آنها چه  ت فایده دارد؟
و متاسفانه این روند هنوز هم وجود دارد.
برای خودم همواره این جای سوال بود، ماجراجویی و قرار گرفتن در عمق این رویداد از نزدیک و همراه شدن با این مسافران تا بتوانم چشم دیدهایی داشته باشم تا بتوانم به عنوان روایت گر عینی روایت کنم یکی از اهداف این سفر بود اما اکنون به جرات می توانم بگویم که ارزش زندگی آن شش صد نفر خیلی بیشتر از این ها بود که غرق دریا شوند برای رسیدن به استرالیا راههای امنی هم وجود دارد که قبلن نوشته ام!

۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه

روزهای بیم و امید در اندونزی

اکثر هزاره هایی که در اندونزی منتظر اند تا به استرالیا بروند از طریق مرزهای آبی مالزی خود را به یکی از جزایر هم مرز با اندونزی رسانده بعدش با پرواز داخلی به جاکارتا پایتخت و در ادامه در شهر بوگور در جنوب جاکارتا ساکن می شوند،

ساکنان آن منطقه با این مسافران در این سالها آشنا شده اند و بعضی هایشان هم اندکی زبان هزارگی را می فهمند هم چنین شمار زیادی از جوانان هزاره که سالها در زندان های اندونزی-بازداشتگاه اداره مهاجرت- بوده اند به زبان اندونیزیایی آشنا شده اند .

مردمان این منطقه با خوشرویی تمام خانه هایشان را بصورت دربست یا مشترک با تمام لوزام خانه به این مهمانان به کرایه گزاف می دهند  با آنکه اکثریت مردمان اندونزی مسلمان هستند اما زنان و دختران شان از آزادی های متفاوت از آنچه در کشورهای این مهمانان دیده می شود برخوردار هستند، شمار زیادی از زنان در عرصه تجارت و دکان داری مشغول اند و عده کثیری از آنها برای حمل و نقل از موتورسیکلت استفاده می کنند و خیلی هایشان در قید حجاب نیستند مگر در وقت نماز و با مهمانشان خیلی برخورد صمیمانه دارند از همین رو برخی از مهمانان وسوسه می شوند که با آنها طوری دیگر رابطه برقرار کنند.

ایرانی ها مستقیم می توانند بدون ویزا به اندونزی سفر کنند شمار زیادی از آنها-زنان و مردان- به محض رسیدن به این محل خود را بصورت توریست های اروپایی در می آورند-شلوارک، سوتین، تاب و رکابی- تازه دارند طعم آزادی را استشمام می کنند، البته خیلی از بچه های افغانی هم مثل آنان لباس می پوشند؛ پوشیدن شلوارک به علت هوای گرم، مرطوب و اکثرن بارانی منطقه رایج می باشد اما برای این مسافران نوعی عقده گشایی هم می باشد.

شمار زیادی عرب و پشتون های پاراچنار -توری- نیز در این منطقه دیده می شوند که همگی شان منتظرند تا قاچاق بر شان آنها را به نقطه- محل سوار شدن به کشتی- برسانند.

هزاره های تقریبن به سه دسته تقسیم می شوند هزاره های کویته، هزاره های ایران و هزاره های افغانستان که معمولن هزاره های کویته جمع و جماعت شان جدا می باشد و با دو گروه دیگر زیاد سازگاری ندارند از نظر اجتماعی بی نزاکت و فاقد تربیه درست، سیگرتی، معتاد، فحاش و ... می باشند.

ذایقه غذاهای اندونیزیایی برای اکثر این مسافران خوشایند نیست بنابر این با تهیه مواد غذایی در خانه هایشان کمتر از رستوران های بیرون استفاده می کنند پیدا کردن نان برای این مهاجران یک درد سر بزرگ می باشد چون مردمان بومی در وعده های غذایی شان از نان استفاده نمی کنند بنابر این خیلی هایشان با خرید آرد از دکان ها خود در خانه روی گاز و تاوه نان درست می کنند یا برخی مهاجران قدیمی تر که اینک منتظر قبولی شان از سازمان ملل هستند نان پخته می کنند و به دیگر مهاجران می فروشند و نان را با موتر سیکل به دروازه خانه می رسانند البته با قیمت گزاف!

به علت بگیر بگیر پلیس اداره مهاجرت یا ایمیگریشن که بچه ها به آنها آته اسحاق می گویند خیلی ها ترجیح می دهند زیاد از اتاق هایشان بیرون نشوند مگر برای خرید مایحتاج زندگی؛ بنابر این روزهای صبر و انتظار را در اتاق های مجردی با تماشای فیلم یا ورق بازی و گاهی از روی بی حوصلگی بگو مگو و ... سپری می کنند.

در بین هزاره ها طیف وسیعی دیده می شود از نوجوان ده پانزده ساله تا پیرمرد شصت هفتاد ساله؛ از فارغ التحصیلان دانشگاه تا کارگران عادی و اکثرن کسانی از طبقه متوسط جامعه که توانایی جور کردن حداقل 15 هزار دالر را داشته اند با اهدافی متقاوت همگی در انتظار رسیدن به سرزمین آرزوها یعنی استرالیا به سر می برند.

یکی از مشکلات اولیه یافتن قاچاق بر مطمین هست، قاچاق برها معمولن دیده نمی شود با نام های مستعار حاجی فلان و ... یاد می شوند و اکثرن آنها هزاره هستند و تنها وسیله تماس با آنها هم تلفن هست، آنهم شماره هایی با کد کشورهای دیگر و بعد خود آنها با شماره های خصوصی- ناشناس- به شما زنگ می زند و شرایط پولی و تاریخ حرکت خود و اینکه کجا و چگونه پول خود را به امانت بسپارید توضیح خواهد داد و این رقم از 4000 تا 8000 دالر می رسد؛ بعد از که مهاجر با آنها به توافق رسید منتظر تماس آنها روزها و ماهها می ماند،

 اکثر این جماعت کلاه بردار های حرفه ای و آدم های کلاش می باشند که در قبال دریافت پول هنگفت با جان و زندگی انسان ها بازی می کنند؛ آنها مردم بی خبر از همه جا را با یک لنج یا کشتی های کوچک چوبی مخصوص ماهیگری را می خرند لنج هایی که توان سفر اقیانوسی را با آنهمه حجم مسافر- 100 الی 150 نفر را ندارند، اکثر آنها دچار نقص فنی در قسمت موتور یا پمپ آب می شوند و برخی هایشان هم سوراخ یا شکسته می گردند.

این لنج ها جای برای مسافر ندارد بنابر مردم را در زیر زمین آن که موتور خانه یا انبار صید ماهی می باشد جای داده می دهند و برخی ها هم در عرشه و برخی ها هم اطراف اتاقک کنترل شب و روز خود را سپری می کنند گاهی این سفر به علت گم شدن در اقیانوس 15 الی 20 روز به طول می کشد، این مردمان کلاش برای این مسافران فقط اندکی مواد غدایی، چند بوتل آب معدنی و گاهی یک جاکت نجات خیلی ارزان قیمت و بدل تهیه می کنند که اکثر کسانی که غرق شده اند اگر به جاکت نجات مناسب تر یا حتی  تیوپ موتر دسترسی می داشتند تا رسیدن تیم های نجات زنده می ماندند اما این آدم های حریص کمتر خرج می کنند و از هر کشتی چندین لک دالر نصیب آنها می شود و در یک سال طرف ملیون دالر کار می کند، در کدام تجارت چنین سود آوری وجود دارد؟ و شنیده شده است که خیلی از این قاچاق بران از کسانی هستند که خود روزگاری مسافر بوده اند و اینک با پاسپورت استرالیایی برگشته اند و به چنین شغل مشغول اند و مردمان هم دعاگوی آنها هستند که وسیله خیر شده اند و آنها را به استرالیا رساند اند.

آنان بخاطر آشنایی با زبان اندونیزیایی یا ازدواج با زنان بومی و نیز پیدا کردن چند آشنا در ادارات پلیس به این تجارت شان ادامه می دهند البته پلیس استرالیا نیز به شدت دنبال آنها می گردد و کمتر آنها را پیدا می کند.


۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

هزاره ها در اندونزی

در مالزی جمعیت زیادی از هزاره ها را که عمومن از ایران با خانواده آمده اند می توان دید که در این کشور ساکن شده اند به امید  رسیدن به استرالیا چهار تا پنج سال را باید منتظر بمانند،  زیرا هزاران پناهجوی برمه -همسایه مالزی-سالهاست که در این کشور زندگی می کنند و در ملل متحد ثبت نام کرده اند و جان شان واقعن در خطر هست حق اولویت با آنها می باشد، پناهجویان در مالزی حق کار را هم ندارند مگر در رستوران ها و بارهای ایرانی (محل عرضه نوشیدنی های الکلی) که آنهم بطور غیر قانونی و ملل متحد و دولت مالزی هم هیچ کمک مالی به آنها نمی کند همین که آنها را مجوز اقامت داده خود نعمتی است بزرگ!

جدیدن کسی در مالزی نمی ماند ماند مگر آنکه هزینه ادامه سفر را نداشته باشد یا ریسک دریا و قاچاق را نپذیرد.
در اندونزی نیز هزاران پناهجوی هزاره زندگی می کنند که اکثر شان منتظر سوار شدن به کشتی به سر می برند و عده ای شان هم در ملل متحد ثبت و راجستر کرده اند.
عکس های زیر را که گویای وضعیت روحی پناهجویان هزاره در بازداشتگاههای اندونزی می باشد از صفحه فیس بوک هزاره ها در اندونزی Hazara in Indonesia   و اینجا از برات علی باتور  پیدا کرده و گزارش مفصل وضعیت پناهجویان هزاره در اندونزی را هم می توان در این گزارش بخوانید.






۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

دشواری های سفر هزاره ها به استرالیا-2

برای هزاره بیچاره در تمام میدان های هوایی کسانی آماده باش قرار دارند تا با آنها را شناسایی کند و از این سفر باز دارند و تنها کسانی که همکار او هست همان قاچاق بر هست، که تلاش می کند مسافرش به خیر و سلامت از خان های پلیس و ایمیگریشن ها عبور کند تا به پول اش برسد برای این منظور گاهی به تغییر قیافه و استایل طرف متوسل می شود، کت و شلوار، تی شرت، شلوار جین، عینک، کلاه، رنگ کردن مو، چمدان های مسافرتی، نشان دادن تصاویر میدان هوایی و آموزش دادن چگونگی راه رفتن یا نگاه کردن به اطراف و ... همه و همه تا که شما شناخته نشوید اما بازهم عده ای گیر می افتادند آخه هزاره بیچاره هیچ وقت چنین فرصت نداشته که چنین کارهای کند و چنین استایلی بزند برای اکثر آنها این اولین سفر خارجی و ورود به میدان های بین المللی هوایی است او زبان بلد نیست، اعتماد به نفس ندارد، قاچاق است و صدها نوع ترس و استرس وجود دارد اما هزاران هزاره این راه را طی کرده اند و هزارهایی دیگر در حال تجربه هستند.

۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

دشواری های سفر هزاره ها به استرالیا-1

از همین میدان هوایی کابل هرچند پاسپورتت ویزای رسمی دبی، هند یا مالزی را داشته باشد چون هزاره هستی به راحتی مهر خروج نمی زنند و بهانه شان این است که شما قاچاقی استرالیا می روید، امنیت ملی از ما خواسته که جلوی مهاجرت تان را بگیریم می روید در دریا غرق می شوید!
 البته اینها همه اش بهانه ی هست برای آزار دادن و اخذ رشوه که بعد از ساعتی و دریافت مقداری پولی مشکل حل خواهد شد.

از پاکستان عمومن از میدان هوایی کراچی و نیز اسلام آباد یا لاهور باید به مقصد کشورهای مالزی یا تایلند از طریق تزانزیت یا مستقیمن با پاسپورت پاکستانی پرواز کرد؛
پاسپورت هایی که عکس از شماست اما نام از کسی دیگر یا حتی به نام شما اما پلیس های پاکستانی شما را یا حتی هزاره های کویته را که به اصطلاح خودشان اورژینال هستن و به زبان اردو مسلط اند مانع می شوند مگر اینکه قاچاق بران مربوطه قبلن به آنها پول داده باشند و هماهنگی لازم شده باشد.
 از سد پلیس و خروجی که عبور کنی مانع دیگر نماینده شرکت های تکت فروشی هست که در میدان هوایی به شما کارت پرواز یا بردینگ پاس نمی دهند مگر آنکه باز قاچاق بر یا پول مشکل را حل کند.

کسانی که مستقیمن از ایران به مقصد مالزی یا اندونزی پرواز کرده اند با مشکل جدی روبرو نشده اند چون اون ها ویزای اصلی را از سفارت مالزی یا اندونزی بدست  آورده اند و با تحویل کارت شناسایی خود مهر خروجی را به راحتی زده اند و کسانی هم با پاس خارجی یا ایرانی توانسته اند از میدان های هوایی ایران عبور کنند که البته با توجه به محکم گیری اطلاعات ایران ریسک این کار زیاد می باشد.

از میدان هوایی دبی نیز همانند ایران تنها با داشتن ویزاهای معتبر می توانید خارج شوید و بعضی مواقع بچه ها گیر افتاده اند پس از مدتی بازداشت به کابل دیپورت شده اند.

بعد از پرواز از مبادی یاد شده چون: افغانستان، پاکستان، ایران، هندوستان، کشورهای حاشیه خلیج، ترکیه و ... مقصد بعدی مالزی یا تایلند می باشد و در مواردی هم کامبوج، ویتنام، سنگاپور یا سریلانکا تا از آنجا خود را به  اندونزی برسانید یا حتی برخی ها مستقیمن به اندونزی خود را رسانده اند خوب راه قاچاق می گن هزاران راه و چل دارد!

و پلیس مبارزه با قاچاق انسان به ویژه پلیس استرالیا با کشورهای ذکر شده همکاری نزدیکی دارد تا جلوی این قاچاق گرفته شود اما به دلیل وضعیت بد اقتصادی کشورهای ذکر شده و نیز عملکردهای قاچاق برها آنها قادر نیستند صد فی صد جلوی این کار را بگیرند و گهگاهی آدم های کم شانس و بی طالع گرفتار چنین پلیس هایی می شوند و نتیجه اش بازداشت و بعدن دیپورت به مبدا ذکر شده خواهد شد البته این بازداشت ها هم فرق می کند گاهی چندین روز تا چندین ماه به طول می کشد و گاهی هم توسط پلیس کشور مبدا دستگیر می شوند چون در پاس آنها مهر دیپورتی زده می شود.

و مرحله بعدی سفر با موتر از کشورهای ذکر شده تا مرزهای آبی مالزی با اندونزی عبور از جنگل  و سفر با قایق به جزایر اندونزی و بعد سفر با کشتی یا هواپیما به دیگر شهرهای اندونزی یا عمومن جاکارتا پایتخت خواهد بود که این سفر نیز امکان دستگیری در جاده، جنگل، میدان هوایی یا در آب خیلی زیاد وجود دارد و نیز امکان غرق شدن قایق یا کشتی!

و مثل همیشه ارتباطات قاچاق بر، پول و شانس و طالع تنها وسایل نجات شما خواهد بود.
در این سالها که خیل عظیم مردم به این راه روان شده اند عده کثیری از مردان و زنان و حتی خانواده ها توسط پلیس مالزی یا اندونزی دستگیر شده اند و اکنون در بازداشتگاههای به سر می برند که برخی ها نامش را کمپ می گذارند اما هیچ فرقی با زندان ندارد!

و زندان های مالزی شرایط خیلی سخت تر و غیر انسانی تر نسبت به اندونزی می باشد.
و بعد از ماهها نماینده کمیشنری ملل متحد می آید با شما ملاقات می کند و می رود تا ماهها بعد این شرایط سخت زندگی، حصر بودن و انتظار عمر انسان را به هدر می دهد و آدم را به اصطلاح پیر می کند!



۱۳۹۲ فروردین ۱۷, شنبه

خداحافظی نیوزلندی ها

پی آر تی نیوزیلند در بامیان امروز خداحافظی کرد، حضور این نیروها اگر چه انتظارات مردم فقیر بامیان را برآورده نمی کرد اما راضی به خروج شان هم نبودند گاهی از آنها شکایت می کردند و گاهی ناز می زدند اما امروز روزی است که اونا از بامیان خداحافظی کردند و پیش بینی روز های آینده هراس آور هست اما چاره ای هم نیست یک روزی اون ها باید می رفتند و آن روز اینک فرارسیده است خدا به خیر بگذراند.

خواهم نوشت

بیشتر از یک سال هست که می خام اینجا بنویسم، تجربیات سفر قاچاقی از پاکستان به مالزی و اندونزی.
رنج و درد هزاران زن و مرد و کودکان مهاجر-هزاره- در کشورهایی چون مالزی و اندونزی،
سفر هولناک با لنج یا کشتی چوبی در اقیانوس آرام به سوی استرالیا،
زندگی در کمپ یا بازداشتگاه اداره مهاجرت،

و تجارب جدید از زندگی در ملبورن که شاید به درد زندگی در بامیان و افغانستان بخورد اما با توجه به موج مهاجرت مردم از افغانستان، ایران، کویته به سوی اینجا فکر کردم هر چه بنویسم مردم بیشتر تشویق می شوند که خود را به خطر مواجه کنند بدون تفکر به عواقب آن
یکی دو پست باجزییات دقیق درباره مهاجرت درست به استرالیا نوشتم اما با توجه به حجم ایمیل ها یا تماس دوستان و خوانندگان فکر می کنم آنها آن پست ها را با دقت نمی خوانند و از همین رو فکر می کنم هر چه از این تجارب زندگی جدید بنویسم آنها بیشتر تشویق می شوند خود را به آب و آتش بزنند تا به اینجا برسند که متاسفانه اکثر مواقع در هدف گذاری شان اشتباه می کنند و تصمیم گرفتم سکوت کنم که لااقل پیش وجدان خود راحت باشم که مشوق کسی نبوده ام.

اما اینک قصد دارم بنویسم برخی هایشان که فکر می کنم برجسته است و به خواندن اش می ارزد خواهم نوشت.
یا حق!