۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

مهجوریت کتاب



نصرالله چند ماهی است که یک غرفه کتابفروشی در ابتدای بازار بامیان افتتاح کرده است.
او از عدم فروش کتاب در بامیان خیلی شکایت می کند، می گوید هفته ای یک کتاب به زور می فروشم، کتابهای شریعتی، هزاره شناسی، فرهنگ لغت و ...، آنهم کهنه و نسخه قدیمی داشت.

او قبلا" در بهسود کتابفروشی داشت، وضعیت کتابفروشی در آنجا را بهتر می داند.
از او نام اش را پرسیدم، گفت: نصرالله، گفتم پیشوندی چون کربلایی، حاجی، زوار یا تخلص نداری؛ گفت: الحمدلله ندارم.

با تعجب گفتم ایران نرفته ای؟
گفت: رفته ام اما سنگ، خشت و آهن را زیارت نکرده ام!!!
و ادامه داد در زمانها جنگ در بامیان در بخش فرهنگی حزب وحدت کار کرده ام از همان زمان به من می گفتند "انجینر نصرالله".

گفتم انجینر صاحب مهجوریت کتاب و کتابخوانی در زمانه فعلی همه گیر شده است، هفته پیش در جاغوری ( مرکز فرهنگی هزاره جات) هم که بودم، عده زیادی از روشفکران آنجا از جمله سخیداد هاتف از برافتادن رسم کتابخوانی شکایت داشت، شاید گناه تکنولوژی معلوماتی و دیجیتالی باشد.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

به برادر نصرالله سلام
خیلی خوش شدم از دیدن خبر و عکس شما در این وبلاک
اراده اهنین و نگاه بلندخطوط کتاب نماد جا ویدانگی شما است .
قدم های استوار اراده آهنینت در آن لحظه های دشوار و مضطرب پیش چشمانم است . هنوز در ذهنم آن نسیم وشمیم سپیده ای صبح با با در نگاهت صا دق است . آ ب ذلال وجاریی دره های پیچا پیچ کوه با با در غربت برایم ناشتا است .
خاطر قله کوه با باوارده عبور بایسکل از فراز ان وحسرت یک قطعه عکس ماندگاران لحظه ها با من زنده است . اری دوست خاطره گوه با با، با میان و... راهرگز از یاد نخواهم برد و ان لحظه های ماندگار هرگز غبار آلود نخواهد شد.
خوبی ها را برای شما ارزومندم.
برادرت نصرالله .
تشکر از آقای نظری که از کتاب و کتاب فروش با میان باستان عکسی گرفته وخبری نویشته است.

ناشناس گفت...

برادر عزیز و محترم نصرالله!
اگر کسی تحلیلم را میخواند یک نصیت تجارتی برای نصرالله دارم .
بهتر است در جاهای که ازدهام محصلین است پوهنتون -مکتب کتابهای خود را کرایه بدهد.اکثریت کتابها داستانهای عاشقی-پولیسی و نظر به خواهش شان شاید تاریخی باشد. مثلا یک کتاب پنج افغانی.باور دارم کمی صبر کنید نتیجه خوبی خواهد داد.م ر ر ا