دیروز که از سفر چند روزه به خانه آمده بودم، رفتم به مارکت میوه فروشی تا سودا بخرم، در یکی از دوکانها که مشغول خرید بانجان رومی (گوجه فرنگی) بودم، جوانی قیمت زرد آلو را پرسید و بعد گفت: یک روپیه (یک افغانی) یک زرد آلو می شه؟
دوکان دار گفت: نه، کیلویی 120 افغانی است، یک کیلو که 120 دانه نمی شه!
اول فکر کردم که شاید این جوان شوخی کرده باشد، بعد دیدم نه، شوخی نمی کند.
ازش پرسیدم که دانشجو هستی؟ گفت نه دانش آموز مکتب لیسه (دبیرستان) هستم و از دوآب میخ زرین کهمرد بخاطر تحصیل به بامیان آمده و یکی از دوکان های بازار را همراه چند رفیق اش اجاره کرده و ...
دلم برایش سوخت و از جهتی نمی توانستم به طور مستقیم به وی کمکی کنم، نکند به غرور جوانی اش لطمه وارد شود، خداحافظی کردم و جدا شدم.
هنوز حیرانم! به فقر می اندیشم اما راه حلی برایش ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر