دیروز نزدیکی های غروب عده ای از یاران شهید ضحاک در مقابل چوک شهید مزاری که سال گذشته شورای ولایتی و در رأس آن ضحاک شهید برای دفاع از حقوق مردم 35 روز خیمه نشینی کرده بود گرد هم آمده بودند و خیمه هایی را که روز گذشته بر افراشته بودند جمع کرده و خاطراتی را از شهید ضحاک نقل کردند.
برخی خاطرات زیاد عمیق نبود، بیشتر دوستان می پرداختند به کلیات تا قصه های مشخص.
و معلوم هم بود که ضحاک با سینه ای پر از خاطرات از بین ما رفت و اینک هم اگر تلاش نشود برای جمع آوری خاطرات، قصه هایی که بیانگر آرمان ها و اندیشه های بلند آن شهید است این نیز به فراموشی خواهد رفت و ما می مانیم و یک مشت حرف های کلی و آرمانی.
یادم هست که در جمعه قبل از اینکه شهید ضحاک دستگیر شود،( ششم جوزا) در محفل تجلیل از میلاد پیشوای شهید، ضحاک یکی دو خاطره از رهبر شهید تعریف کرد، دانستم که قصه های زیادی از آن تاریخ به ویژه سه سال مقاومت غرب کابل دارد، تصمیم داشتم در آینده پای صحبت هایش بنشینم و از آن قصه بیشتر بشنوم اما دریغ و درد...
و باز هم در صحبتی که با ملک شفیعی مستند ساز برجسته کشور در هفته پیش داشتم به این مسئله اشاره کردم که هنرمندان، نویسندگان و ... رسالت دارند تا تاریخ مقاومت، قهرمانی و دلیری این مردم را به ویژه در روزهای جنگ، مقاومت و ... را مستند سازی کنند و برای نسل های آینده منتقل کنند، تا آنها بدانند کی ها چی کار کرد و چرا خونشان ریخته شد و مسئولیت ما چیست؟ اکنون عده کمی از آن قهرمانان و حماسه سازان مانده اند یا در دسترس اند، تا فرصت باقی است باید این کار را کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر