دیروز درد یکی از دندانهایم طاقتم را برید، حاضر به کشیدن آن شدم، رفتم مستقیم به اتاق داکتر دندان در شفاخانه که دیدم قفل بود، گفتند رفته است کابل و معلوم هم نیست کی بیاید، شاید 4-5 روز به طول انجامد، هفته پیش که به سراغش رفتم چند قلم داروی چرک خشک کن داد و گفت بخور اگر خوب نشد، بکش (آخرین راه و آسان ترین راه)؛
رفتم بازار لوحه ای بنام داکتر ... دندانپزشک (ستاماتولوژیست) دیده بودم، شاگردش بود، گفت داکتر نیست، او دیگر اینجا کار نمی کند و همه کاره من هستم، اکنون برق نیست دو ساعت دیگر بیا با این بهانه از آنجا فرار کردم؛ کلینک دندان دیگری هم در بازار سراغ داشتم اما بدلیل عدم مسلکی بودن پرسنل آن و ترس از بیماری های منتقله خونی مثل هپاتیت و ایدز و ...آنجا نرفتم.
با این وضعیت امنیتی خراب راهها که نمی شود رفت کابل، ناچار روی آوردم به مسکن و تحمل درد!
باید منتظر بود تا تنها داکتر دندان بامیان برگردد، یک ولایت، یک زون و یک داکتر خیلی جالب است!
نبود یا کمبود کادر متخصص، ماهر و مسلکی در دیگر عرصه ها هم کاملن مشهود است مثل عرصه معارف، تحصیلات عالی، مهندسی و زیربنا و ...
من فکر می کنم که در حال حاضر ما به ویژه هزاره ها نیروی انسانی ماهر در چنین عرصه ها به قدر رفع مشکل داریم اما آنها به خود زحمت نمی دهند و سختی را تحمل نمی کنند که به مردم خویش خدمت کنند، شهرهای بزرگ، کشورهای همسایه، اروپا، استرالیا و آمریکا را ترجیح می دهند به زندگی در اینجا و اینجا مردم بیچاره می ماند و یک مشت نیروهای فاقد مهارت و هم چنان این چرخه فقر و غربت در حال تکرار است.
حل این مشکل که در دست خودماست، اگر من و تو برای این مردم دل نسوزانیم و کار نکنیم از نظام ها و افراد انحصار گر و تبعیض گرا چه توقع!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر