۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

تجاوز و غارت مسلحانه

در سفر اخیر به بهسود، یکی از سربازان پلیس از برادران تاجیک که در روز تهاجم در منطقه بود با موبایل اش عکس هایی از کوچی های مسلح که در حال غارت اموال مردم گرفته بود، از وی خواهش کردم که این عکس ها را در اختیارم بگذارد که بی هیچ توقعی اجابت کرد،  می خواستم این عکسها که اسناد مهمی از جنایت و وحشی گری هستند از طرقی دیگر انتشار دهم اما فکر می کنم شاید دیر باشد.

برادر کجا با این عجله؟

کوچی طالب نیست، اما بیرق اش، آنهم در حضور قوای نظامی حکومت نشانه چیست؟

مال و منال هزاره، بردن اش حلال است

در مقابل کمره فاتحانه ژست گرفته است

حمل و استفاده از سلاح های مختلف برای کوچی مجاز است.

۸ نظر:

ولی عالمی گفت...

وقتی به این تصاویر نگاه می کنم به تنهایی مردمم، در تنهایی گریستم،نمیدانم که چرا این فاجعه و هردم شهیدی بر هزاره تکرار می شود گویی که مقدرات این مردم چنین است، آیا کسی است که بهسود ودایمرداد را یاری کند، کجاست قهرمانان غیور غرب کابل؟ بابه یکبار بالای آسمان بهسود پرواز کن وببین که مردم ات چگونه اسیر نا مردمی ها شده ..........

لیا قت علی گفت...

سلام آقای نظری

امید وارم که همیشه بسلامت با شی وزندگی بکام تا ن خوش باشد. من یکی از خوانندگان وبلاگ "زندگی در بامیان" هستم که از یک سال بدینسو هرروز از وبلاگ دیدن نموده و مطا لب آن را مطا لعه میکنم. از طریق این پیام میخواستم که از شما به خواطر نشر دقیق و بی طرفا نه اخبار و موضوعا ت مختلف از بامیان و اطراف آن تشکر کنم. برای شما آرزوی موفقیت هر چه بیشتر را دارم و امید وارم که معضله کوچی ها بزودی حل گردد و امسال سال آخر از این نوع مصیبت برای مردم ما باشد (هرچند که بعید میدانم ولی امیدوارم). باز هم تشکر از زحمت و تلاش شمادرراستای خبررسا نی دقیق.
لیا قت علی محمدی از قندهار

محمد رحمتی گفت...

سلام بر آقای نظری عزیز با این تلاش های ارزشمندش در زمینه اطلاع رسانی بموقع و جامع از رویدادهای بامیان و بهسود و دایمیرداد.
موفقیت روز افزون شما را خواهانم.

mohammad gholami گفت...

salam afarin barshoma delawar mardani tarikh ki entor waqiat hara mon akis medahid

وحید نوری گفت...

آخرين درس خانم حميده


نمي دانم شايد وقتي دانش آموز در آب افتاد،خانم حميده مي توانست به بهانه زن

بودن به آب نزند. مي توانست فقط سر و صدايي بكند و كمك بخواهد، اما او معلم بود

و معلم زندگي اش را وقف درس دادن و آموزش مي كند و آخرين درسي كه خانم

حميده به شاگردانش داد؛ درس فداكاري بود، درسي كه او آن را عملاً به دانش

آموزانش نشان داد تا نام او براي هميشه در يادها بماند. تا هر وقت دانش آموزان او از

كوچه مسجد ابوطالب عبور مي كنند، آخرين درس معلم شان را به ياد بياورند و مگر

مي شود از معلم انتظاري جز اين داشت.خانم حميده يك معلم بود، معلم فداكار

بچه هاي مهاجر گلشهرمشهد.

ابولفضل ( مهدی) گفت...

من که خودم از همان تندروان هستم که هیشه مخالف سازش با کوچی های طالب نمابودم و هستم و روی این مورید هم دلایل داریم:
اولا به هیچ وجه منطق در مقابل کوچی اهمیت ندارد و تنهامنطق همان زور تفنگ است که ما باید پاسخ بدهیم.
دوم حکومت فاشیست کرزی هم با تمام قوا چه ازنگاه نظامی و سیاسی پشتبان کوچیهای طالب نما هستند.
سوم وزرای دفاع و داخله هم از همان طالبان است که تاز به جای پیراهن چرکین از تی شیرت و نیکتای استفاده مینماید پس توقع در حل مشکلات از انهانمیرود.
به نظر من بهترین راه بسیج کردن سربازان گمنام هزاره است که میتوانند پاسخ دندان شیکن برای اجانب چه طالب و چه غیر طالب بدهند و میدانیم که برای ده ها سال ثابت کردند که میتواند مردانه زندگی نمایند و خواهند کرد.
البته در شرایط کنونی یک فریضه است تا همه مردم که در بهسود رنجدیده و شهید داده کمک های فوری دریافت نمایند که مردم ما اعم از کسانیکه در خارج از کشور اند و کسانیکه در داخل اند کمک های اقتصادی نمایند.

فکر کنم بهترین راه در اینده ایجاد یک تیم ضربتی نظامی است که باد ایجاد شود زیرا تا این طالب نماها باشد افغانستان روی ارامی را نخواهد دید به هر بهانه ای امنیت کشور عزیز مان را برهم میزند.

غریبه گفت...

تشکر بابت ارسال عکس ها
چه خوب است که شرایط با گذشته ها تغییر کرده و لااقل امکان ثبت تاریخ وجود دارد تا سندی باشد برای آیندگان

fadayebasij گفت...

سلام شوهر خواهرم که بسیجی‌ هست میگفت بهشان گفتند که اگر اتفاقی‌ مثل ژاپن برای نیروگاه بوشهر یا نتنز بیفتد باید قرص‌های یود و پتاسیم بخورند متاسفانه داروخانه‌های این شهرها خبر دادند که دولت تمامی‌ این قرصها را برای پاسداران و بسیجیها خریداری کرده. به عبارت دیگر مردم باید بروند بمیرند. همیشه میگفتند بسیج یعنی ملت اگر ملت بسیج واقعی‌ هستند چرا دارو فقط برای پاسدارها هست و نه برای مردم. شوهر خواهرم این سوال را می‌کند ولی‌ جرات نکرد خودش بنویسد.