توته پارچه هایی از کاغذ یا گیاه مقدس، پارچه و گیاه مقدس، سه تیکه فلزی مطلا به شکل پوش تعویض از جمله آثار تاریخی دوره بودایی است که دوسال پیش در زیر پای بودای کوچک ( شاهمامه ) کشف شده است.
این آثار را باستان شناسان آلمانی حین عملیات استحکام کاری بودای کوچک پیدا کرده اند.
به گفته سرابی این آثار به دستور وزارت اطلاعات و فرهنگ برای نگهداری در موزیم ملی افغانستان و هم چنین نمایش در نمایشگاه دوره گندهارا که درآینده ای نزدیک در شهر بن آلمان دایر خواهد شد، انتقال می یابد.
سرابی گفت: در سه سال مسئولیت وی این دومین آثار تاریخی است که به کابل منتقل می گردد، قبل از این نیز سه سکه طلایی به موزیم ملی منتقل شده است و یک شی کوچک تاریخی مهر و موم شده که ماه گذشته از قسمت سر بودای 38 متره کشف گردید هنوز تصمیی برای انتقال آن اتخاذ نگردیده است.
وی اظهار امیدواری کرد که این آثار روزی به موزیم بامیان منتقل گردد، بامیان هنوز فاقد موزیم می باشد.
بودائیان 1600 سال پیش در بامیان می زیستند.
۳ نظر:
سلام دوباره..
مردم هزاره خودشان بسان اثار عتیقه استند که جا دارند در موزیم به تماشا گذاشته شوند بنا جا برای موزیم اضافی نیست..چون اصراف در یک مسله تجملی حرام است..
پس بهتر است قبل از همه به رفع ضرورت اولیه انسانی پرداخت که انهم از طریق بالا بردن سطح تولیدات زراعتی و گسترش دادن صنایع دستی و مالداری "تولید لبنیات" میسر است که در عین زمان اشتغال کار و رفاه را برای اهالی منطقه نیز به ارمغان خواهد اورد..
شنیده شد که دوملیون دالر در زمینه کشت و زراعت کمک شده است و مصرف این پول به شکل دلسوزانه ان یک سر اغاز خوبی خواهدبود..
در غیر ان در زمینه های اقتصادی نامبرده از دولت مرکزی خواهان کمک شد تا اعمار موزیم در بامیان..
و به تعلیم و تعلم"زیاد" توجه کنید که عبادتی است مدغم در سیاست..تا هزاره دانش سیاسی فرا نگیرند وضع اجتماعی اش هرگز بهبود نخواهد یافت برای همیشه خودش شهروند درجه سه و مقرش ولایت درجه سه باقی خواهد ماند.."عجب مزخرفاتی و مفکوره فاشیستی!!!"
گمشده "فروغ فرخزاد"
بعد از آن دیوانگی ها ‚ ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
گوییا او مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از ایینه می پرسم ملول
چیستم دیگر بچشمت چیستم ؟
لیک در اینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم و نیستم
همچو آن رقاصه هندو بناز
پای میکوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمیجویم بسوی شهر روز
بیگمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آن را ز بیم
در دل مردابها بنهفته ام
می روم ... اما نمیپرسم ز خویش
ره کجا ... ؟ منزل کجا ...؟ مقصود چیست ؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
او چو در من مرد نا گه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوییا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه ... آری ... این منم ... اما چه سود
او که در من بود دیگر نیست نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
او که در من بود آخر کیست کیست ؟
اح ج
دوستی بنام فرشاد از کابل نظراتی راجع به وبلاگی دیگر برای نشر ارسال کرده بود، از آنجا که مربوط به این نوشته ها نبوده و اتهاماتی را به نویسنده دیگر وارد داشته بود اخلاقا" لازم ندانستم آنرا نشر نمایم، امید است آن دوست محترم آزرده خاطر نگردند.
با احترام
لطفآ نظر و چشم دید تان را در مورد دومين کنفرانس انکشاف اقتصادي و اجتماعي ولايت باميان بنوسید نتيجه چه شد ؟ و سعي به کجا رسید ؟
عطایی از دانمارک
ارسال یک نظر