۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه

نوروز 1

سالها پیش پدرم دستم را می گرفت و روز نوروز را به کارته سخی- کابل می برد و خاطرات شیرینی از آن دوران دارم من هم به تأسی از آن دوره هر ساله دست کودکانم را گرفته به محل جنده بالا در بامیان یا کابل می برم، امسال هم چنین کردم.

زیارت میرهاشم که دقیق تاریخ آنرا نمی دانم هر ساله مملو است از جمعیت که با سخنرانی های علما و مقامات آغاز می شود و بعد علم منسوب به حضرت علی (ع) بر افراشته می گردد.
 این محفل تلفیق عجیبی دارد، علمای سنتی، زنان ، جوانان و کودکان با لباس های نو و جدید هر کدام برای منفعتی گرد هم می آیند؛

علما کوشش دارند که وانمود سازند که نوروز هرچند رسمی سنتی است اما اسلام هم با آن میانه نیکو دارد و این روز متعلق به خلیفه چهارم مسلمین و امام اول شیعیان است و به تفصیل از کسانی که در شب نوروز در مرقد این امام زاده شفای خود را از خداوند بزرگ دریافت کرده اند یاد می کنند.

زنان به طور عموم زنان خانه و سنتی با لباس های رنگارنگ و برقع، این اولین و تنها حضور آنان در طول یک سال است که در یک میله بزرگ و عمومی که با حضور مردان می باشد ظاهر می شوند.

جوانان که با لباس های افغانی که امسال برای خود درست کرده اند برای تماشای علم و نیز زور آزمایی برای بالا رفتن روی علم، زیارت آن  و کشیدن دستمال و ... حضور می یابند که متأسفانه امسال دست اندر کاران با کشیدن نرده های فلزی این هیجان را نیز از جوانان سلب کرده بودند.

کودکان برای بازی به ویژه تخم جنگی می آیند، من هم برای عرفان سه دانه تخم خریدم از پسرکی چالاک نحوه برد و باخت این بازی را پرسیدم که گفت تخم مرغ  ات را در دست بگیر اگر من با تخم مرغ خود آن را بشکنم آن را برده ام که همین کار را هم کرد و تخم مرغ را در یک چشم به هم زدن ربود!

و جماعت کاسب هم برای فروش بیشتر و بهتر.

اما خاک آلود بودن قبرستان اطراف میرهاشم، نبود جای مناسب برای نشستن مردم یا خانواده ها، نبود امکانات بازی و تفریح برای اطفال  و ... مشکلات سبب می شود که این رسم سنتی و بزرگ را با افسوس  بر بی مدیریتی و ناکار آمدی مسئولین به پایان برسانی.

هیچ نظری موجود نیست: