۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

خیانت، تجاوز، عرف و قتل

دخترک قربانی را خانم ام روز عاشورا در شفاخانه بامیان ملاقات کرد، حالش چندان رضایت بخش نبود، صدیقه پرستارش از قول وی گفت: حدود هفت-هشت ماه پیش ما به ییلاق رفته بودیم ( چراگاهی بیرون از قریه که خانواده برای چرای گاو و گوسفندانشان می روند )، در نزدیک جایی که ما خیمه زده بودیم قرار بود مکتبی ساخته شود،

موتر کمازی سنگ می آورد و پدرم موتروان را برای صرف گیلاس دوغ یا چایی دعوت می کرد، روزی موتر وان به خیمه آمد، غیر از من کسی نبود، او دست و پای مرا بسته کرد و به من تجاوز کرد، من ترسیده بودم، می لرزیدم قضیه را به مادرم گفتم، او هم ترسید و گفت به کس نگو! موتر وان به مادرم گفته بود که وی را عروسی خواهد کرد در حالیکه وی زن و بچه دارد.

بعد از چند ماه متوجه شدم که باردار شده ام بالاخره دو هفته پیش مادر و برادرم مرا گفتند بیا در طویله، دست و پایم را بستند، من با دیدن تیغ ریش و فشار مادر و برادر از هوش رفتم، بعد که به هوش آمدم دیدم شکم ام درد می کند و ...

۶ نظر:

ناشناس گفت...

kheili dardnaak ast

ناشناس گفت...

واقعآ درکناک است!
ازوقایع زیاد میشه اما بصورت حل میشه این یگانه قضیه است که توسط مادروبرادر عمل جراحی صورت میگرد انهم بدون کدام وسایل این گویا قتل یک مادر وبرادر اولاد وخواهرش می باشد

rafiqpoor گفت...

سلام آقاي نظري!
درود بر شما كه از باميان مي نويسيد و از رخدادهاي سرزمين بودا مارا مطلع مي سازيد.

ناشناس گفت...

سلام

میخوانم برمی گردم

ناشناس گفت...

بسیار موضوع دردناک است
از بخش این خبر از شما تشکر
شخص متجاوز باید شدیدآ مجازات شود باید رسانه های خبری این مسله تعقیب کنند تا متجاوز با پول یا واسط آزاد نشود

ناشناس گفت...

واقعآ درک ناک است !
اما نشان مدهد که زنان هنوزچه عذاب میکشه کسی نیست که بداد این طبقه مظلوم رسیدگی کندخدا روزی بیار که این طبقه نیز مثل مابقی انسانها مستقل وتصمیم گرینده باشد