او می گوید در منبر سرتاله ده روز مهاجر بودیم، سر نماز بودم که جنگ در گرفت، با پای پیاده تا نزدیکی های کوه بابا به مدت 24 ساعت دویدیم.
خانه ام سوخته است و 6 گاو، 23 ریزه پای، 2 مرکب، 72000 افغانی نقد، 5 خروار رشقه ام را از دست داده ام، پنج روز است که بخاطر هیئت ها ( هیئت بررسی و تثبیت خسارت) به بند سرای بدآسیاب آمده ام، هیئت ها بخاطر جنگ به قریه ما نرفته اند، در این مدت نان ام به پشتم بسته است ( مقداری نان خشک در گوشه دستدارش بسته بود ).
اگر به ما کمک نشود، چیزی برای خوردن و برگشتن نداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر