۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

عروسی با موتر پلیس

شادی، هلهله و عروسی رفتن خوب است، اما اگر با موتر پلیس باشد چطور؟
دیروز جمعه بود، بامیان هم نسبت به سالهای دیگر گرم شده، نه آنقدر که کولر و بادپکه لازم باشد و فصل، فصل بند امیر رفتن است.

با تیل لیتری 55 افغانی، بند امیر رفتن هم مشکل است، پس دره فولادی و کوهپایه های سرسبز بابا را انتخاب کردیم، این عکس هم ره آورد این سفر است.

ما در یکی از همین مناطق سرسبز اطراق کرده بودیم، موقع چاشت انبوهی از کودکان قریه به تماشای ما آمده بودند، دو خربزه ای را که همراهان با خود آورده بودند، برای آنها تقسیم کردم، کودکان همراه خود را به صبر دعوت کردم، زیرا آنها همیشه به این خوراکی دسترسی دارند.

بعد از اینکه محیط را ترک کردیم و برای حفظ محیط زیست زباله ها و پلاستیک ها را جمع کرده و در گوشه ای گذاشتیم، وسیله ای را جا گذاشته بودیم، رفتم که بیاورم دیدم که آن کودکان بر سر دانه های خربوزه دعوا دارند.

چه می توان گفت: این واقعیت زندگی ماست.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

For us when we visit some blog site our main objective is to ensure that we will be entertained with this blog.

ناشناس گفت...

The nice thing with this blog is, its very awsome when it comes to there topic.

ناشناس گفت...

سلام نظری جان موفق باشید.
از سمنگان خبر بگرید چشم براه شما یم

ناشناس گفت...

neweshte hayat ra khandam
jaleb bood
tanx
bakhshi

ناشناس گفت...

سلام
تازه واردم به وبلاگ شما ولی صحبتهای شما از دیار من که هرگز ندیده امش برایم زیبا و دلنشین بود خصوصا قوروت!
پایدار باشید

ناشناس گفت...

salam nazari jan
agar waght kardi web loge jadide man ro ham bekhon
bamianbastan.blogspot.com
tanx

ناشناس گفت...

rasti 2ta soal az 2 daram
1 bem bego chetori mitonam web logam ro farsi konam
2 chetori mitoonam on mostatile khali ke ye alamate zabdar dare ro az on zire bardaram
tanx

ناشناس گفت...

ye chize diga
nakhand
dafe awalame